همکاران گرامی .لطفا حتما تاآخروقت امروز سوالات دفاعی دی ماه خودرابه این آدرس ارسال نمایید.
Defaei_mo@isfedu.ir
همکاران گرامی .لطفا حتما تاآخروقت امروز سوالات دفاعی دی ماه خودرابه این آدرس ارسال نمایید.
Defaei_mo@isfedu.ir
از ویژگی های مهم حضرت فاطمه (س) این بود که آن بزرگوار بهترین یار و یاور شوهرش امام علی (ع) در اجرای فرامین الهی بود.
به گزارش مشرق، در عظمت و بزرگی حضرت فاطمه زهرا (س) همین اندازه بس که دوست و دشمن درباره بزرگواری آن بانو سخن میگویند و درباره بزرگی ایشان به سخنان پیامبر (ص) استناد میکنند.
چگونگی شهادت حضرت فاطمه و ماجرای آتش زدن خانه حضرت علی (ع) از سوالات بسیار مهمی است که در اذهان بسیاری از افراد نقش بسته است، آیا چنان که شیعیان میگویند به ساحت حضرت فاطمه زهرا (س) نیز جسارت کردند؟ و بر آن حضرت صدماتی وارد شد که منجر به شهادت او و فرزندش گردید یا خیر؟
نحوه شهادت حضرت فاطمه الزهرا از دیدگاه اهل سنت
برخی از دانشمندان اهل سنت برای حفظ موقعیت خلفا از بازگو کردن این قطعه از تاریخ خودداری نمودهاند؛ از جمله ابن ابی الحدید در شرح خود میگوید: «جساراتی را که مربوط به فاطمه زهرا (س) نقل شده، در میان مسلمانان تنها شیعه آن را نقل کرده است.»
البته برخی از دانشمندان و مورخان اهل سنت، در این بخش، از بیان واقعیات تاریخی شانه خالی کردهاند؛
رویدادهای تلخ، شرایط سخت بیماری و دوری از پدر بیش از پیش شرایط جسمی و وضعیت روحی حضرت زهرا (س) را دشوارتر میکرد، اما حضرت فاطمه (س) با اینکه روز به روز پیکرش آب میشد، هیچ شِکوه ای از بیماری نداشت.
در هنگام یورش حاکمان غاصب به خانهاش، حضرت زهرا (س) به گونهای میان درب و دیوار آسیب دیدند که علاوه بر صدمههای سخت، جنین ایشان نیز سقط شد و تازیانههای بیشماری بر جان و روح او نشست. همه این رویدادهای تلخ و دردناک حضرت زهرا (س) را به بستر بیماری کشاند و به شهادت ایشان منجر شد.
حضرت امام حسن مجتبی (ع) در یک مجلس مناظره در حضور معاویه خطاب به مغیرة بن شعبه فرمود: «انت الذی ضربت فاطمة بنت رسولاللَّه صلی اللَّه علیه و آله حتی ادمیتها و القت ما فی بطنها…؛ تو مادرم را زده و مصدوم و مجروح ساختی، تا اینکه او بچه اش را سقط کرد…»
حضرت امام صادق (ع) با تصریح بیشتر در مورد علت بیماری و شهادت فاطمه (س) میفرمایند: «و کان سبب وفاتها ان قنفذا مولی الرجل لکزها بنعل السیف بامره فاسقطت محسنا، و مرضت من ذلک مرضا شدیداً؛ سبب شهادت فاطمه (س) این بود که قنفذ (غلام خلیفه دوم) با غلاف شمشیر او را زده و بچه اش را کشت و مادرم از این جهت به بستر بیماری افتاد.»
حضرت فاطمه (س)، به ام سلمه فرمود: برایم آبی آماده کن تا بدان غسل کنم، ام سلمه آب را آورد و او غسل کرد و جامه پاکی پوشید، دستور داد بسترش را در وسط اتاق بگستراند، به طرف راستش رو به قبله خوابید و دست راستش را زیر صورتش گذاشت.
همچنین در روایت دیگری آمده که: حضرت به اسماً فرمودند: آبی برایم آماده کن، بعد با آن غسل کرده و سپس فرمودند: جامههای جدیدم را به من بده، آنها را پوشیده و فرمودند: بقیه حنوط پدرم را از فلان جا برایم بیاور و زیر سرم بگذار و مرا تنها گذاشته و از اینجا بیرون برو، میخواهم با پروردگارم مناجات کنم.
اسماً میگوید: از اتفاق بیرون شدم و صدای مناجات آن حضرت را میشنیدم، آهسته به طوری که مرا نبیند وارد شدم دیدم دست به سوی آسمان دراز کرده و میگوید: پروردگارا به حق محمد مصطفی و اشتیاقی که به دیدار من داشت، و به شوهرم علی مرتضی و اندوهش بر من و به حسن مجتبی و گریه اش بر من و به حسین شهید و پژمردگی و حسرتش بر من و به دخترانم که پاره تن فاطمه میباشند و غم و اندوهی که بر من دارند، از میخواهم که بر گناهکاران امت محمد ترحم فرمائی و آنان را بیامرزی و به بهشت وارد کنی که تو بزرگوارترین سوال شوندگان و مهربانترین مهربانانی.
حضرت (س) ادامه داد و گفت: قدری مرا به خود واگذار و بعد مرا بخوان، اگر پاسخ تو را دادم که بسیار خوب و اگر جوابی ندادم بدان که من به سوی پدر خود، (یا پروردگارم) رفتم.
اسماً لحظه های حضرت (س) را به حال خود واگذاشت و بعد صدا زد و جوابی نشنید، صدا زد ای دختر محمد مصطفی، ای دختر گرامیترین کسی که زنان حمل او را عهده دار شدند، ای دختر بهترین کسی که بر ریگهای زمین پای گذارده، ای دختر کسی که به پروردگارش به فاصله دو تیر کمان و یا کمتر نزدیک شد، اما جوابی نیامد چون جامه را از روی صورت حضرت برداشت، مشاهده کرد از دنیا رخت بر بسته است، خود را به روی حضرت انداخت و در حالی که ایشان را میبوسید، گفت: فاطمه آن هنگام که نزد پدرت رسول خدا رفتی سلام اسماً بنت عمیس را به آن حضرت برسان، آنگاه گریبان چاک زده و از خانه بیرون آمد، حسنین به او رسیده و گفتند: اسماً مادر ما کجا است؟ وی ساکت شد و جوابی نداد، آنان وارد اتاق شده دیدند حضرت دراز کشیده حسین علیهالسلام حضرت را تکان داد دید از دنیا رفته است، فرمود: ای برادر خداوند تو را در مصیبت مادر پاداش دهد.
امام حسن مجتبی (ع) خود را روی مادر انداخته و گاهی میبوسید و میگفت: ای مادر با من سخن بگو پیش از آنکه روح از بدنم جدا شود، و حسین جلو آمده و پاهای حضرت را میبوسید و میگفت: ای مادر من پسرت حسینم، پیش از آنکه قلبم منفجر شود و بمیرم با من صحبت کن.
اسماً به آنها گفت: ای فرزندان رسول خدا بروید نزد پدرتان علی علیهالسلام او را از مرگ مادرتان خبردار کنید، آن دو از منزل بیرون رفته و صدا میزدند: یا محمداه یا احمداه، امروز که مادرمان از دنیا رفت رحلت تو تجدید شد، بعد به مسجد رفته و علی علیهالسلام را خبردار کردند حضرت با شنیدن خبر شهادت فاطمه علیهاالسلام از هوش رفت و با پاشیدن آب بر او به هوش آمد و چنین گفت: ای دختر حضرت محمد به چه کسی تسلیت بگوئیم، من همیشه به وسیله تو دلداری داده میشدم، بعد از تو چه کسی موجب دلداری و تسلیت من خواهد شد.
چگونگی شهادت حضرت فاطمه به نقل از خلیفه دوم
خلاصه ماجرا همان است که در نامه خود عمر به معاویه آمده است. در بخشی از آن چنین مینویسد:
«…وقتی درب خانه را آتش زدم (آن گاه داخل خانه شدم) ولی فاطمه درب خانه را حجاب خود قرار داد و مانع از دخول من و اصحابم شد. با تازیانه آن چنان بر بازوی او زدم که مانند دملج (بازوبند) اثر آن بر بازوی او ماند؛ آن گاه صدای ناله او بلند شد؛ چنان که نزدیک بود به حال او رقت کنم و دلم نرم شود؛ ولی به یاد کشتههای بدر و اُحد که به دست علی کشته شده بودند… افتادم، آتش غضبم افروختهتر شد و چنان لگدی بر درب زدم که از صدمه آن جنین او (به نام محسن) سقط شد. «فَعِنْدَ ذلک صَرَخَتْ فاطِمَةُ صَرْخةً… فَقالَتْ یا اَبَتاهُ یا رَسُولَ اللهِ هکَذا کانَ یُفْعَلَ بِحَبیبَتِکَ وَ اِبْنَتِکَ…»؛ «در این هنگام، فاطمه چنان ناله زد، پس فریاد زد: ای پدر بزرگوار! ای رسول خدا! این چنین با عزیز دلت و دخترت رفتار کردند.» سپس فریاد کشید: فضه به فریادم برس که فرزندم را کشتند. سپس به دیوار تکیه داد و من او را به کنار زده، داخل خانه شدم. فاطمه در آن حال میخواست مانع (بردن علی) شود، من از روی روسری چنان سیلی به صورت او زدم که گوشواره از گوشش به زمین افتاد…»
حضرت فاطمه (س) نخستین شهید راه ولایت است
فاطمه (س) با اینکه زن است، مظهر ولایتمداری و ایثارگری است
* اشاره داشتید که برگزاری مراسم ایام فاطمیه و روزهایی که مردم در شهادت دردانه پیامبر اعظم (ص) به سوگ مینشینند، شاید سری از اسرار باشد تا یاد و نام بی بی دو عالم علیها السلام همواره زنده نگه داشته شود. چرا علما همواره در تکریم و بزرگداشت سالروز شهادت حضرت فاطمه (س) تاکید دارند و آن را جزو شعائر اسلامی میدانند؟
- حضرت زهرا سلام الله علیها مقامی آنچنان رفیع دارد، به طوری که تنها کسی است که رسول خدا (ص) و سرآمد خلقت، در عمر مبارک شأن دست ایشان را بوسیده و آن حضرت (س) را می بوئیدند و میفرمود: «من از فاطمه بوی بهشت را استشمام می کنم»، همین طور پیغمبر (ص) در برابر او به قامت بر میخواست و به استقبال او جلو میرفت و صبر نمیکرد که حضرت زهرا (س) به او برسد، خود به سوی او میرفت، این حرکت از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم راجع به هیچکس نداریم، نه از باب اینکه ایشان فرزند پیغمبر (ص) بود و یا یک عاطفه پدری به فرزند داشته باشد، خیر! پیغمبر فرزندان دیگری هم داشت، راجع به هیچکدام از آنها چنین نکرده بود، این به سبب مقام عظیم حضرت صدیقه کبری (س) است.
حتی علمای شیعه اختلاف دارند که مقام آن حضرت (س) برتر است یا مقام امیر المومنین (ع) و برخی معتقدند که فقط بعد «ولایت» امیر المومنان علیه السلام از ایشان برتری دارد؛ یعنی چون امیر المومنین (ع) ولی خدا، پس از پیغمبر (ص) بر خلایق است، از این جهت به حضرت زهرا (ع) ولایت دارد و فقط برتری از این باب است، لذا شخصیت بسیار بزرگواری است که از همه ائمه مقامش بالاتر و ام الائمه و اولین شهید راه ولایت است، باید گفت در حضرت زهرا (س) یک ویژگی خاص وجود دارد که آن حضرت را به تمام معصومین و تمام شخصیتهای عظیم الشأن بی نظیر کرده است و آن با وجود اینکه آن حضرت (س)، زن هست و از زنان تکالیفی همچون مردان خاسته نشده است، اما مظهر ایثار و ولایت مداری.
از دیدگاه حضرت زهرا (س) بهترین زنان کسانی هستند که مردان نامحرم آنها را نبینند و او نیز مردان نامحرم را نبیند -که این دیدگاه پیغمبر هم هست- یک چنین جایگاهی یک زن مسلمان دارد که برترین آنها خود حضرت فاطمه سلام الله علیهاست، اما در آنجایی که پای دفاع از ولایت به پیش میآید، در جمع نامحرمان نامرد که با بی تفاوتی نظاره گر غصب خلافت و کنار زدن ولی خدا بودند، آن چنان خطابهای را در دفاع از ولایت بیان میکند که تاریخ را متحیر کرده است، لذا از این جهت آن بزرگوار مظهر ولایتمداری و ایثارگری است و آن هم به عنوان نخستین کس در این عرصه وارد شد و از جان مبارک خود هم مایه گذاشت، یک ویژگی استثنایی دارد که باید شهامت آن حضرت و علل شهادت آن حضرت به خوبی دریابیم و بزرگ بداریم و با الگوگیری از الگوی بی نظیر بشریت، بتوانیم به سیره آن حضرت (س) عمل کنیم.
در روایتها نوشته شده که زنان انصار در زمان حیات پیغمبر اسلام صلیالله علیه و آله عبا یا کسای مشکی بر سر خود میانداختند. در قرآن کریم و روایات امامان معصوم علیهمالسلام نیز به طور ضمنی به موضوع لزوم استفاده از چادر برای خانمها اشاره شده است.
«شکل حجاب حضرت فاطمه زهرا سلامالله علیها و شباهت حجاب آن حضرت به چادر امروزی، در روایتی که به ماجرای فدک مربوط است، مشخص میشود.
شیخ طبرسی در جلد اول کتاب احتجاج، نحوه حجاب و پوشش آن حضرت در زمان خروج از منزل در قضیه فدک را این طور توصیف کرده است: حضرت فاطمه زهرا سلامالله علیها در زمان بیرون آمدن از منزل، مقنعه خود را به طور محکم به سر بستند و جلباب (چادر) را به تن کردند، آن چادر به شکلی بود که تمام بدن آن حضرت را به طور کامل میپوشاند و گوشههای آن به زمین میرسید. گروهی از نزدیکان و زنان قوم، آن حضرت را تا مسجد همراهی میکردند. از این روایت مشخص میشود که پوشش و حجاب حضرت فاطمه زهرا سلامالله علیها در بیرون از منزل و در مواجهه با افراد نامحرم دقیقاً همان دو پوشش معروف زنان در قرآن یعنی خمار (مقنعه) و جلباب (چادر) بوده است.»
*در قرآن کریم چه آیاتی به لزوم استفاده از چادر و پوشش کامل اشاره کرده است؟
مهمترین آیه قرآن در زمینه حجاب آیه ۵۹ سوره مبارکه احزاب است که میفرماید: «یا ایها النبی قل لازواجک و بناتک و نساء المؤمنین یدنین علیهنّ من جلابیبهنّ ذلک ادنی ان یعرفن فلایؤذین و کان الله غفوراً رحیماً؛ ای پیامبر به زنان و دختران خود و به زنان مؤمن بگو جلبابهایشان را بر خود بیفکنند، این عمل مناسبتر است، تا (به عفت و پاکدامنی) شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند و خداوند آمرزنده مهربان است».
در دوران زندگی پیغمبر اسلام صلیالله علیه و آله، زنها هم به مسجد میرفتند و پشت سر آن حضرت نماز میخواندند. موقع غروب که میخواستند برای نماز به مسجد بروند، بعضی از جوانهای اوباش سر راه آنها را میگرفتند و با شوخی و حرفهای ناروا برای آنها مزاحمت ایجاد میکردند، تا این آیه نازل شد و به آن زنان دستور داد که حجاب خود را بهطور کامل رعایت کنند تا کسی بهانه مزاحمت پیدا نکند.
کلمه «جلابیب» در این آیه، جمع کلمه «جلباب» است. جلباب در لغت یعنی ملحفه و پارچه بزرگی که از روسری بلندتر است و سر و گردن و سینهها را میپوشاند. البته روسری و پیراهن گشاد هم از دیگر معانی این کلمه است.
نکته دیگر این است که در این آیه تأکید شده است که زنان، این پوشش را به بدن خود نزدیک کنند تا بهدرستی آنها را محفوظ نگه دارد، نه اینکه آن را آزاد بگذارند که مدام کناری برود و بدن آشکار شود. مشخص است که این مفهوم به معنی چادری که این روزها مورد استفاده قرار میگیرد، بسیار نزدیک است.
* طبیعتاً این آیه توسط پیغمبر اسلام صلیالله علیه و آله ابلاغ شد. آن حضرت چقدر بر لزوم استفاده از پوشش کامل تأکید داشتهاند؟
در تفسیر مجمع البیان، روایتی به نقل از پیغمبر اسلام صلیالله علیه و آله نوشته شده است، مبنی بر اینکه آن حضرت درباره پوشش زنان فرموده است: «سر و گردن را میتوان در مقابل پسر و برادر آشکار کرد. اما لازم است که زنان در مقابل نامحرم از چهار پوشش استفاده کنند: پیراهن و یا قمیص، روسری یا مقنعه، چادر و پوششی وسیعتر از روسری که بهروی سینه میافتد و شلوار».
از این روایت مشخص میشود که چادر یکی از پوششهایی است که پیغمبر اسلام صلیالله علیه و آله به زنان درباره آن سفارش فرموده است. این چادر شامل ملحفه و یا پارچهای است که از سر تا پایین پای زن را میپوشاند و مانع از این میشود که نامحرم بدن او را ببیند، درواقع چادر بهترین و کاملترین پوشش برای زنان است که او را در مقابل نگاه و آزار نامحرمان محافظت میکند.
البته پیغمبر اکرم صلیالله علیه و آله علاوه بر چادر، سه پوشش دیگر شامل روسری یا مقنعه، لباس و شلوار را هم توصیه فرموده که هر کدام باید در جای خود مورد استفاده قرار گیرد و استفاده از آنها، مانع از سر کردن چادر نمیشود.
* در روایتها به چادر خاکی حضرت فاطمه زهرا سلامالله علیها هم اشاره شده است. آن حضرت هم چادر سر میکردند؟
بله. علامه مجلسی در کتاب بحارالانوار، روایتی را نوشته است که به چادر حضرت فاطمه زهرا سلامالله علیها اشاره میکند. نقل شده است که وقتی آیات ۴۳ و ۴۴ سوره حجر بر پیغمبر اکرم صلیالله علیه و آله نازل شد که درباره درهای جهنم و عذاب اهل جهنم بود، آن حضرت بهشدت به گریه افتاد و هیچکدام از یاران آن حضرت نمیدانست که چطور ایشان را آرام کند. سلمان فارسی برای آرام کردن پیغمبر صلیالله علیه و آله، به خانه حضرت فاطمه زهرا سلامالله علیها آمد تا شاید حضرت با دیدن دخترش آرام شود. وقتی خبر گریه کردن پیغمبر اکرم صلیالله علیه و آله را به حضرت داد، آن حضرت بلند شد و با چادر کهنهای که داشت خودش را پوشاند، چادری که دوازده جای آن با لیف خرما وصله شده بود. وقتی بیرون رفت، سلمان فارسی که چشمش به چادر حضرت افتاد، به گریه افتاد و گفت: «وامصیبتا! دخترهای قیصر و کسری سندس و حریر به تن میکنند و دختر محمد صلیالله علیه و آله چادر کهنهای دارد که دوازده جای آن وصله شده است».
این روایت که علاوه بر بحارالانوار، از سیدبن طاووس در کتاب الدروع الواقیه هم روایت شده، نشان میدهد که حضرت فاطمه زهرا سلامالله علیها هم چادر بهسر میکرد و از آن برای پوشاندن خود در برابر نامحرمان استفاده میکرد.
*همین چادر بوده که یهودیان را مسلمان کرد؟
در کتاب مناقب ابنشهرآشوب، روایت دیگری نوشته شده که نشان میدهد که حضرت فاطمه زهرا سلامالله علیها چادر یا چیزی شبیه به چادرهای امروزی سر میکرده است. در این روایت نوشته شده یک روز امام علی علیهالسلام به مبلغی پول احتیاج پیدا کرده بود، بهناچار چادر حضرت فاطمه زهرا سلامالله علیها را که از جنس پشم بود، پیش مردی یهودی بهنام زید رهن گذاشت و مقداری جو قرض گرفت.
مرد یهودی چادر حضرت فاطمه زهرا سلامالله علیها را به خانهاش برد و در یکی از اتاقها گذاشت. همسرش که وارد اتاق شد، متوجه نوری شد که تمام فضا را روشن کرده بود. از شوهرش جریان را پرسید. مرد که نمیدانست چادر چهکسی را بهرهن نگه داشته، داخل اتاق جستوجو کرد و متوجه شد که نور از سمت چادر پخش میشود. آن زن و مرد یهودی حدود هشتاد نفر از اقوام و دوستان خود را به خانه آوردند تا نور آن چادر را ببینند و وقتی متوجه شدند که چادر دختر پیغمبر اسلام صلیالله علیه و آله چنین نورانی و روشن است، همگی اسلام آوردند.
*چادر حضرت فاطمه زهرا سلامالله علیها چقدر به چادرهای امروزی خانمها شباهت داشت؟ میخواهیم بدانیم آیا چادری که امروز استفاده میشود همان چادر حضرت زهرا سلامالله علیها است یا با آن تفاوت دارد؟
شکل حجاب حضرت فاطمه زهرا سلامالله علیها و شباهت حجاب آن حضرت به چادر امروزی، در روایتی که به ماجرای فدک مربوط است، مشخص میشود. شیخ طبرسی در جلد اول کتاب احتجاج، نحوه حجاب و پوشش آن حضرت در زمان خروج از منزل در قضیه فدک را این طور توصیف کرده است: «حضرت فاطمه زهرا سلامالله علیها در زمان بیرون آمدن از منزل، مقنعه خود را به طور محکم به سر بستند و جلباب (چادر) را به تن کردند، آن چادر به شکلی بود که تمام بدن آن حضرت را به طور کامل میپوشاند و گوشههای آن به زمین میرسید. گروهی از نزدیکان و زنان قوم، آن حضرت را تا مسجد همراهی میکردند».
از این روایت مشخص میشود که پوشش و حجاب حضرت فاطمه زهرا سلامالله علیها در بیرون از منزل و در مواجهه با افراد نامحرم دقیقاً همان دو پوشش معروف زنان در قرآن یعنی خمار (مقنعه) و جلباب (چادر) بوده است.
*آن چادر چه رنگی داشت؟ آیا رنگ مشکی چادرهای امروزی زنان ایرانی بود؟
در کتاب درّ المنثور روایتی بهنقل از امسلمه نوشته شده است مبنی بر اینکه زمانی که آیه ۵۹ سوره احزاب درباره جلباب و پوشش زنان نازل شد، زنان انصار در حالی که کسا یا عبای سیاهرنگ خود را بر سر انداخته بودند، از خانه بیرون میآمدند. در این شرایط، پیغمبر اسلام صلیالله علیه و آله درباره پوشش این زنان سکوت کرد و سکوت آن حضرت درباره این حکم مهم و همگانی در جامعه، دلیل بر درستی عمل آنها است.
از طرف دیگر حدیثهایی مانند حدیث نبوی صلیالله علیه و آله وجود دارد که مشخص میکند آن حضرت برای زنان در برابر مردهای نامحرم از چهار پوشش نام برده و خمار (مقنعه) و جلباب (چادر) را بهطور کامل از هم جدا کرده است.
*این روایت که نقل شده حضرت زهرا سلام الله علیها در مقابل نامحرمی که نابینا بود چادر سر میکردند، صحت دارد؟
بله. امام موسیبن جعفر علیهالسلام از حضرت امیرالمؤمنین امام علی علیهالسلام روایت کرده که فرمود: روزی مرد نابینایی اجازه خواست تا وارد خانه آن حضرت شود. حضرت فاطمه زهرا سلامالله علیها فوراً برخاست و چادر به سر کرد. پیغمبر اکرم صلیالله علیه و آله که در خانه آنها بود، به دخترش فرمود: «چرا از او رو میگیری؟ او که تو را نمیبیند!»، حضرت فاطمه زهرا سلامالله علیها پاسخ داد: «او من را نمیبیند، من که او را میبینم؛ و او هرچند که من را نمیبیند، اما بوی من را که حس میکند، برای همین است که در مقابل او چادر سر میکنم». پیغمبر اکرم صلیالله علیه و آله فرمود: «شهادت میدهم که تو پاره تن من هستی».
*در ماجرای قیام عاشورا هم بارها خواندهایم که زنان چادر بر سر داشتند. اهمیت پوشش برای زنان تا چهاندازه است که زنان اهلبیت علیهمالسلام در آن شرایط دشوار هم مراقب حجاب خود بودند؟
در ماجرای قیام عاشورا هم به استفاده زنان بنیهاشم و همسران شهدای کربلا از چادر و یا پوششی شبیه به آن اشاره شده است. سیدبن طاووس در کتاب لهوف، به این نکته اشاره کرده است که حضرت زینب کبری سلامالله علیها و دیگر زنان در طول مدت جنگ، به هیچ وجه در مقابل مصیبتهای جانگداز، اختیار خود را از دست نداده و چادر خود را رها نکردند، حتی در زمانی که امام حسین علیهالسلام به شهادت رسید و لشکر غارتگر ابنسعد بهقصد تاراج بهسمت خیمههای بنیهاشم هجوم آورد، زنان هرگز از حریم عفاف خارج نشدند.
ماجرایی که ابنطاووس نوشته است، بهصراحت نشان میدهد که زنان بنیهاشم از پوشش چادر استفاده میکردند، آنجا که مینویسد: «تسابق القوم علی نهب بیوت آل الرسول و قرة عین البتول حتی جعلوا ینتزعون ملحفة المرئة علی ظهرها و خرج بنات آل رسول الله و حریمه یتساعدون علی البکاء؛ مردم برای غارت خانههای اولاد پیامبر صلیالله علیه و آله و نور چشم فاطمه علیهاالسلام حمله بردند، حتی چادری که زن به کمرش بسته بود میکشیدند و میبردند و دختران و زنان خاندان پیامبر صلیالله علیه و آله از خیمهها بیرون ریختند و دستهجمعی گریه میکردند».
*گویا پوشش حضرت امکلثوم سلامالله علیها در عاشورا نیز چادر بوده است؟
همین طور است. عمرو پسر منذر ماجرایی را تعریف کرده و در آن به چادر و پوشش حضرت امکلثوم سلامالله علیها اشاره کرده است. این ماجرا را علامه مجلسی در کتاب بحارالانوار هم نوشته است، به این صورت که: حضرت امکلثوم سلامالله علیها را دیدم در حالی که بهنظرم میرسید که حضرت فاطمه زهرا سلامالله علیها را میبینم، چادر کهنهای بر سر گرفته و رویبندی بر صورتش بسته بود. من نزدیک رفتم و بر امام زینالعابدین و اهلبیت علیهمالسلام سلام و درود فرستادم. آن حضرت در حالی که چادرش را به روی صورت گرفته بود، به من فرمود: «ای مؤمن! اگر میتوانی چیزی به این شخص بده که سر امام حسین علیهالسلام را در دست دارد تا جلو ببرد که ما از نگاه نامحرمان در عذاب هستیم». من هم صد درهم به آن شخص لعین دادم تا سر حضرت سیدالشهدا علیهالسلام را جلوتر ببرد و از خانواده آن حضرت دور شود، درواقع آن بانوی بزرگوار برای در امان ماندن از نگاههای نامحرم چنین درخواستی کرد که نشاندهنده حیا و عفت آن حضرت است.
زندگی اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) راهنمای بسیار روشنی است برای کسانی که بخواهند به بهترین حیات دنیوی و اخروی دست یابند. این مساله آنقدر پر اهمیت است که در برخی احادیث شیعه گی و پیروی از ایشان به التزام و تبعیت عملی از سبک زندگی ایشان در آمده است.
در زیارت مقدسه جامعه کبیره که از امام هادی (ع) نقل شده است میخوانیم: اَلسَّلامُ عَلی مَحاَّلِّ مَعْرِفَةِ اللَّهِ (سلام بر جایگاههای شناسایی خدا)؛ آنچه از این فراز بر میآید این است که بهترین راه و جایگاه برای شناخت خدا و راه رسیدن به خدا بررسی زندگی ائمه و معصومین (ع) است.
همینطور در فرازی دیگر از این زیارت امده است: مَنْ اَتیکُمْ نَجی وَمَنْ لَمْ یَاْتِکُمْ هَلَک (هرکس به نزد شما آمد نجات یافت و هر کس نیامد هلاک شد).
و ثمره وصال انسان به آن بزرگواران را طیباً لِخَلْقِنا وَطَهارَةً لاِنْفُسِنا وَتَزْکِیَةً لَنا وَکَفّارَةً لِذُنُوبِنا (موجب پاکی اخلاق ما و پاک شدن خود ما و تزکیه ما و کفاره گناهان ما) بیان میکند.
در زیارت عاشورا که به اعتقاد شیعه از احادیث قدسی است میخوانیم: اللهُمَّ اجْعَلْ مَحْیایَ مَحْیا مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَمَماتی مَماتَ مُحَمَّد وَآل مُحَمَّد. که همان اشاره به خواست خداوند و دعای شیعه برای قرار گرفتن در مسیر سبک زندگی اهل بیت (ع) است.
از میان معصومین (ع) آنکه زندگی پر برکتش بخصوص برای زنان مسلمان همچون خورشیدی نورافشانی میکند، وجود نازنین حضرت فاطمه زهرا (س) است که آشنایی با سبک زندگی آن حضرت بسیار برای ما راهگشا خواهد بود.
در جامعه امروز که نظام سرمایه داری غرب با تهاجم فرهنگی خود سعی دارد الگویی مبتذل و غیرانسانی برای زنان و دختران مسلمان ارائه کند مسلماً پرداخت به ابعاد گوناگون شخصیتی آن حضرت میتواند الگوی عملی مناسبی برای جامعه شیعی باشد.
در ذیل به بررسی برخی از گوشههای عبرت آموز زندگی حضرت فاطمه زهرا (س) میپردازیم:
ولادت
نحوه ولادت حضرت فاطمه (س) بسیار جالب توجه است. آنچه که برای شیعیان آن حضرت باید مورد توجه قرار گیرد اهمیت مراقبتهای لازم قبل از تولد فرزند است. لزوم طهارت روحی و جسمی برای تشکیل نطفه یک فرزند صالح از خصوصیات آشکاربه وجود آمدن یک انسان پاک سرشت والهی است.
آمده است برای تولد ایشان جبرئیل به پیامبر (ص) عرض کرد: ای محمد! خداوند علی اعلی به تو سلام میرساند و امر مینماید که چهل روز از خدیجه دوری کنی!
و آن حضرت ۴۰ روز به خانه خدیجه نرفت.پیامبر (ص) روزها را روزه گرفت و شبها را به عبادت حق تعالی مشغول بود و در این مدت، در خانه فاطمه بنت اسد به سر میبرد و هر شب، هنگام افطار، به علی (ع) امر میفرمود در خانه را باز کنند تا هر که میخواهد داخل شود و از غذای حضرت تناول کند.
پس از چهل روز، جبرئیل نازل شد و عرض کرد: خداوند علی اعلی سلام میرساند و میفرماید: برای تحفه و کرامت من آماده باش! آنگاه میکائیل طبقی از میوههای بهشتی را فرود آورد.
در آن شب، پیامبر (ص) به علی (ع) فرمود تا در منزل را ببندند؛ زیرا خوردن این غذا بر غیر نبی خاتم (ص) روا نبود. آنگاه پیامبر (ص) از آن غذا و آب تناول فرمودند و در آن شب، نطفه بهترین زنان جهان منعقد شد.
نحوه رفتار با والدین و احترام به پدر
فاطمه هشت سال در مکه پا به پای پدر در اعتلا و پیشرفت اسلام کوشید و در آزار کفار و مشرکان و منافقان یار و مددکار پدر بود. در دره و شعب ابوطالب، سه سال درکنار پدر تحمل کرد و زمانی که مشرکان پیامبر (ص) را آزار و اذیت و زخمی و یا جسارتی میکردند، پیامبر (ص) را دلداری میداد و زخمهایش را مداوا میکرد؛ این گونه بود که پیامبر (ص) ایشان را «ام ابیها» (مادر پدرش) نامید.
فاطمه زهرا (س) در همه حال به یاد پدر گرامی خویش بود و از هیچ نعمت و کمکی برای یاری به پدر دریغ نمیکرد. در روایت است که: سه روز بود که پیامبر (ص) غذایی نخورده بودند به طوری که بر حضرت سخت میگذشت. در نزد همسرانش خوراکی یافت نمیشد. نزد فاطمه آمد و گفت: دخترم نزد تو چیزی برای خوردن هست که بسیار گرسنه ام؟ عرض کرد: نه بخدا سوگند! وقتی پیامبر (ص) بیرون رفت، دخترش از اینکه نتوانسته پدر را سیر کند محزون شد. ناگهان دختر همسایه در زد و دو قرص نان و یک تکه گوشت خدمت فاطمه (س) آورد. او خوشحال شد و گفت خود را بر رسول خدا مقدم نمیداریم. درحالیکه همه گرسنه بودند آن را زیر سبد نهاده و سرپوش بر آن گذاشت. حسن و حسین علیها السلام را خدمت پیامبر (ص) فرستاد، تا جدشان را برای غذا دعوت کنند. پیامبر (ص) تشریف آوردند و غذای بسیار معطری زیر سبد یافت. سوال کرد این غذا از کجاست؟ فاطمه (س) جواب داد: از جانب خدایی که به هر کس بخواهد بدون حساب روزی میدهد. پیامبر (ص) و همه اعضای خانواده علی (ع) و همسران پیامبر (ص) از آن غذا خوردند و برای همسایهها هم فرستادند.
زهرا (س) همیشه رفتاری سرشار و آمیخته از ادب و تواضع و فروتنی نسبت به پدر داشت. گرچه رابطه ایشان بسیار عاطفی و سراسر محبت و صمیمیت بود، اما این مانع احترام و تواضع ویژه ایشان نسبت به پیامبر (ص) نمیشد. نقل است از حضرت فاطمه (س) که فرمود: وقتی بر پیامبر (ص) آیه نازل شد (که پیامبر (ص) را با نامش خطاب نکنید)، هیبت پیامبر (ص) مرا گرفت، بطوری که نتوانستم به او "یا ابة" بگویم و یا رسول الله به او میگفتم. حضرت از من روی گرداند. چند بار به همین ترتیب صدا کردم و او جواب نداد. سپس فرمود: دخترم این آیه درباره تو و خاندان تو نازل نشده است. تو از منی و من از تو هستم. این آیه درباره اهل جفا و تکبر و کسانی که فخر میورزند نازل شده است. تو "یا ابة" بگو. چون برای قلب من محبوبتر و برای پروردگار رضایتبخشتر است.
ازدواج
ازجمله نکات مهم زندگی حضرت فاطمه (س) ازدواج آن حضرت بود. ایشان خواستگارانی بسیار در میان صحابه داشت که از نظر مالی در رتبههای بالایی قرار داشتند اما رسول خدا همچنان مسأله را به نظر خداوند موکول مینمود تا سرانجام جبرئیل بر پیامبر (ص) نازل شد و گفت: ای محمد! خدا بر تو سلام میرساند و میفرماید فاطمه را به عقد علی درآور، خداوند علی را برای فاطمه و فاطمه را برای علی پسندیده است.
و فاطمه (س) و پیامبر (ص) و اگر بهتر بگوییم خداوند تبارک و تعالی، علی (ع) را که جوانی سرشار از ایمان و تعهد بود انتخاب کردند.
مسأله، مسأله زندگی، مهر و عطوفت، آرامش و تربیت، ایمان و تقوا بود. مسأله، مسأله حفظ دین و سلامت فکر و روح بود. قرار بود از محفل ساده و بی تکلف و بی ریای علی (ع) و فاطمه (س) هر لحظه نوری به عرش بلند شود و عرش را نورانی کند که خدا خود خواسته بود و اذن داده بود. آری! «فی بیوت اذن الله ان یرفع و یذکر فیها اسمه». قرار بود ماحصل این ازدواج حسن (ع) و حسین (ع) و زینب (س) وام کلثوم (س) باشند که هرکدام چون نوری در آسمان ولایت بدرخشند و راه زندگی ارادتمندانشان را به سوی خداوند روشن کنند.
فایدهای که آن ازدواج داشت چیزی نبود که با زر و سیم بتوان آن را قیمت گذاشت که هرچه فایده کمتر است معنویت بیشتر به ثمن بخث فروخته میشود و هرچه تجلی معنویت بیشتر باشد مال کم ارزش تر خواهد بود. قرار بود ازدواج علی (ع) و فاطمه (س) الگویی شود برای شیعیانشان تا ابد.
در روایات متعددی نقل شده است که پیامبر اکرم (ص) فرمود: اگر علی نبود، فاطمه همتایی نداشت. از اینجا مشخص میشود منظور پیامبر (ص) در کفویت زوجین، ایمان دوطرف است.
درآن زمان دارایی علی (ع) منحصر به شمشیر و زرهی بود برای جهاد در راه خدا و شتری برای کار در باغستانهای مدینه. او به دستور پیامبر (ص) زره را کابین فاطمه (س) قرار داد که به حدود ۴۰۰ درهم به فروش رسید و پول آن صرف فراهم آوردن مقدمات زندگیش شد.
پیامبر (ص) مقدار اندکی از پول را به بلال داد تا با آن عطر بخرد و بقیه پول را به چند تن از صحابه داد تا جهیزیه را از بازار فراهم کنند.
جهیزیه ساده و اندکی فراهم و نزد پیامبر (ص) آوردند. ساده و بی تکلف مینمود. پیامبر (ص) چون سادگی بیش از حد اشیاء را نگریست دست به دعا بلند کرده و فرمود: خدا به اهل بیت برکت دهد. و البته خدانیز چنین کرد چرا که «انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» در حق هیچ کسی به جز این خاندان نازل نشد! آری خدا خواست که اهل بیت پاک و مطهر قرار گیرند، به دور از هرگونه رجس و نازیبایی و ناپاکی. و خدا خواست که تا روزگار هست و هست، هرجا کرامتی دیده شود دوستدارانش به یاد حسن (ع) بیفتند و هر جا قیامی در راه خدا بر علیه ظلم ستم کیشی روی دهد با پرچم حسین (ع) افراشته شود و الگوی هر زن مسلمانی زینب (س) باشد.
همسرداری
همسرداری حضرت فاطمه (س) نیز بهترین الگو برای زنان مسلمان است. شیوه رفتار با همسر برای یک زن آن قدر مهم است که حضرت علی (ع) میفرماید: جهاد زن، خوب شوهرداری کردن است.
فاطمه (س) با آن همه فضیلت، همسری نیکو و مطیع برای امیر مؤمنان علی (ع) بود. روایت است هنگامی که علی (ع) به فاطمه (س) مینگریست، غم و اندوهش برطرف میشد.
رسول خدا در اولین شب ازدواج علی (ع) و زهرا (س) کارهای آنان را به این شکل تقسیم نمود: خمیر کردن آرد و پختن نان و تمیز کردن و جارو زدن خانه به عهده فاطمه (س) باشد و کارهای بیرون منزل از قبیل جمع آوری هیزم و مواد غذایی را علی (ع) انجام دهد.
پس از آن بود که حضرت زهرا (س) فرمود: جز خدا کسی نمیداند که از این تقسیم کار تا چه اندازه خوشحال شدم، زیرا رسول خدا (ص) مرا از انجام کارهایی که مربوط به مردان است، باز داشت.
فاطمه (س) هیچ گاه حتی اموری را که احتمال میداد علی (ع) قادر به تدارک آنها نباشد، از او طلب نمینمود؛ تا آنجا که از علی (ع) در رابطه با فاطمه (س) نقل شده است: بخدا سوگند که او را به خشم نیاوردم و تا هنگامی که زنده بود، او را وادار به کاری که خوشش نیاید نکردم؛ او نیز مرا به خشم نیاورد و نافرمانی هم نکرد.
از ویژگیهای مهم حضرت فاطمه (س) این بود که آن بزرگوار بهترین یار و یاور شوهرش علی (ع) در اجرای فرامین ا لهی بود. پیامبر (ص) از علی (ع) سوال کرد: همسرت را چگونه یافتی؟ و علی (ع) پاسخ گفت: نِعْمَ الْعَوْنُ علی طاعَةِ اللَّهِ (بهترین یار و یاور برای اطاعت و بندگی خدا).
آن بانوی بزرگوار، نام همسر خود را با احترام یاد میکرد. گاهی وی را با کنیه «ابالحسن» میخواند و گاهی با یاد قرابت نسبی (یا ابن عم) وی را ندا میداد. در حدیث شریف کساء آمده است که حضرت فاطمه (س) میفرماید: ابوالحسن علی بن ابیطالب وارد شد و فرمود سلام بر تو ای دختر رسول خدا گفتم: و بر تو باد سلام ای ابا الحسن و ای امیر مؤ منان. این گونه نقل نام و خطاب احترام آمیز یکی از نکات اصلی رابطه زوجین نسبت به یکدیگر است.
از دیگر نکات متابعت ایشان از شوهر بود. نقل است هنگامی که مصدوم کردن حضرت زهرا (س) از امیرمومنان درخواست ملاقات و عیادت ایشان را کردند، حضرت علی (ع) تقاضای آن دو را به فاطمه (س) ارائه کردند و ایشان در جواب فرمودند: البیت بیتک و الحره امتک (خانه متعلق به شماست و من هم به منزله کنیز و خدمتگزار در خانه شماهستم).
رسیدگی به وضع ظاهری به خاطر همسر از اصول زندگی یک زن و مرد مسلمان است. آمده است پیامبر برای شب عروسی حضرت زهرا (س) دستور داد عطرهایی خوشبو تهیه کنند و حضرت زهرا (س) نیز در داخل خانه دائماً معطر بودند.
تربیت و رفتار با فرزندان
سیره رفتار فاطمه (س) با فرزندان خود نیز سرمشقی مناسب برای تربیت صحیح فرزندان است. ایشان به فرزندان احترام میگذاشتند و آنها را با احترام خطاب میکردند و همیشه سعی در آموزش و تربیت دینی و اخلاقی آنها داشتند.
در حدیث شریف کساء حضرت فاطمه (س) در پاسخ سلام فرزند خود امام حسن (ع) میفرماید: سلام برتو ای نور دیدهام و میوه دلم. و در پاسخ سلام امام حسین (ع) میفرماید: سلام بر تو ای فرزند من و ای نور دیدهام و میوه دلم.
حضرت زهرا (س) فرزندان خود را همیشه برای یادگیری و تعلیم و تزکیه آماده میکرد؛ به عنوان مثال به فرزندش حسن (ع) میفرمود: «به مسجد برو، آنچه را از پیامبر شنیدی فراگیر و نزد من بیا و برای من بازگو کن».
و در عین حال شادی و خوشحالی را در بیت خود تسری میداد و این تا حدی بود که از بازی با کودکان که نقش بسزایی در تربیت آنها دارد اجتناب نمینمود. نقل شده است که فاطمه (س) فرزندش حسن (ع) را روی دست میگرفت و بالا میانداخت و حرکت میداد و میفرمود: اشبه أباک یاحسن، واخلع عن الحق الرّسن، واعبد الهاً ذامنن، ولاتوال ذا الاحسن. (ای حسن، نظیر پدرت باش و ریسمان ظلم از حق دور کن، و خداوندی را که صاحب نعمت هاست پرستش کن و با افراد تیره دل دوست مباش).
ایشان همیشه رسیدگی به فرزندان را در اولویت قرار میداد. سلمان میگوید: روزی فاطمه زهرا (س) را دیدم که مشغول آسیاب بود. در این هنگام فرزندش حسین گریه میکرد. عرض کردم: برای کمک به شما آسیاب کنم یا بچه را آرام نمایم؟ ایشان فرمود: من به آرام کردن فرزند اولی هستم، شما آسیاب را بچرخانید.
همچنین از نکات بارز حضرت زهرا (س) در تربیت فرزندان سبک عملی تشویق به عبادت برای آنها بود. مسلماً وقتی والدین الگوی عملی کودکان برای عبادت پروردگار باشند، در آینده و بزرگسالی آنها نیز به تعصی از والدین این راه را پیش خواهند برد.
در همین زمینه امام حسن (ع) میفرماید: مادرم فاطمه را در شب جمعه در محراب عبادت دیدم که به عبادت و نماز مشغول است، او پیوسته به رکوع و سجود مشغول بود که شب به پایان رسید.
آن حضرت در شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان کودکان خود را به بیداری فرا میخواند. حضرت در روز بچهها را میخواباند تا استراحت کنند و غذای کمتری به آنان میداد تا بدین گونه زمینه و موقعیت بهتری برای شب زنده داری داشته باشند. ایشان نمیگذاشت احدی از اهل خانه خوابش ببرد و میفرمود: محروم است کسی که از برکات شب قدر محروم بماند.
از نکات دیگر تربیتی ایشان عدالت در توجه به کودکان بود. آمده است روزی امام حسن (ع) نزد پیامبر (ص) آمد و اظهار تشنگی کرد. رسول خدا (ص) برخاست، ظرفی برداشت و از گوسفندی که داخل منزل بود مقداری شیر دوشید و به امام حسن (ع) داد. فاطمه زهرا (س)، به پیامبر (ص) گفت: گویا حسن برای شما عزیزتر از حسین است. پیامبر (ص) فرمود: نه. هردو برایم عزیز و محبوبند ولی چون اول حسن تقاضای آب کرد او را مقدم داشتم.
همچنین روزی حسنین (ع) در حضور پیامبر (ص) کشتی گرفتند. در این میان فاطمه (س) شنید که پدر بزرگوارش، امام حسن را به پیروزی بر امام حسین ترغیب میکند. حضرت زهرا (س) از این نوع رفتار پیامبر (ص) اظهار تعجب کرد. پیامبر فرمود: دوستم جبرئیل، حسین را تشویق میکند و من حسن را تشویق مینمایم.
تعلیم مسائل دینی
حضرت فاطمه زهرا (س) در آموختن مسائل دین به دیگران از اشتیاق زایدالوصفی بهره مند بود. روزی زنی نزد او آمد وگفت: مادری پیر دارم که در مورد نماز خود اشتباهی کرد و مرا فرستاده تا از شما مسئلهای را بپرسم. حضرت زهرا (س) سؤال او را پاسخ فرمود؛ زن برای بار دوم وسوم مسئلهای پرسید و پاسخ شنید. این کار تا ده بار تکرار شد و هر بار آن بانوی بزرگوار، سؤال وی راپاسخ فرمود. زن از رفت و آمدهای پی در پی شرمگین شد و گفت: دیگر شما را به زحمت نمیاندازم. فاطمه (س) فرمود: باز هم بیا و سوالهایت را بپرس، تو هر قدر سؤال کنی من ناراحت نمیشوم. زیرا از پدرم رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم شنیدم که فرمود: روز قیامت علمای پیرو ما محشور میشوند و به آنها به اندازه دانش شان خلعتهای گرانبها عطا میگردد و اندازه پاداش به نسبت میزان تلاش است که برای ارشاد و هدایت بندگان خدا نمودهاند.
ساده زیستی و پرهیز از تجمل
ساده زیستی و پرهیز از تجمل از نکات بارز زندگی حضرت فاطمه زهرا (س) است. مهریه کم، جهیزیه مختصر، اکتفا به غذای اندک و معاش کم، استفاده از حداقل امکانات برای زندگی و… همانگونه که در فوق شرح داده شد از خصوصیات آشکار سیده زنان عالم است.
عبادت
امام حسن مجتبی علیه السلام فرمود: در دنیا کسی عابدتر از مادرم فاطمه (س) نبود؛ آن قدر به عبادت میایستاد تا پاهایش ورم میکرد.
همینطور ابن عمره از پدرش نقل میکند که گفت: از امام صادق (ع) پرسیدم: چرا فاطمه (س) زهرا نامیده شد؟
فرمود: برای آنکه وقتی فاطمه زهرا (س) در محراب عبادت میایستاد، نورش برای اهل آسمان میدرخشید، همان طوری که نور ستارگان برای اهل زمین میدرخشد.
پیامبر (ص) درباره حضرت فاطمه (س) میفرمود: ایمان به خدا در اعماق دل و باطن روح زهراء چنان نفوذ کرده که برای عبادت خدا خودش را از همه چیز فارغ میسازد. فاطمه دخترم بهترین زن عالم است. پاره تن من و نور چشم من و میوه دل من و روح و روان من است. حوریه ای است به صورت انسان. آنگاه که در محراب عبادت میایستد نورش برای ملائک آسمان درخشندگی دارد و خداوند به ملائکه خطاب میکند: بنده مرا ببینید! چطور در مقابل من به نماز ایستاده و اعضای بدنش را خوف می لرزد و غرق عبادت است! ای ملائکه گواه باشید که پیروان فاطمه را از عذاب دوزخ در امان قرار دادم.
در حدیث دیگری به سلمان میفرماید: ای سلمان! خدای تعالی چنان دل و جان و تمام اعضاء و جوارح دخترم فاطمه را به ایمان پر کرده که یک سره برای عبادت و فرمانبرداری حق تعالی خود را از همه چیز فارغ ساخته است.
حجاب و عفاف
حضرت زهرا (س) الگوی یک بانوی اسلامی است. او حتی خود را بر نامحرم نابینا میپوشاند.
علی (ع) میفرماید: نزد پیامبر بودیم و او در منبر بود ٬پرسید: به من خبر دهید و بگوئید چه چیز برای زن از همه چیز بهتر است؟ هر کس سخنی گفت و به نتیجهای منجر نشد. مردم درمانده و متفرق شدند. من به نزد فاطمه آمدم و سؤال پیامبر را تکرار کردم. فاطمه فرمود: بهترین چیز برای زن این است که او مردی را نبینند و مردی هم او را نبیند.
مشارکت در مسائل سیاسی و اجتماعی
حضرت فاطمه (س) حتی الامکان از ظاهر شدن در انظار عمومی اجتناب میکرد اما این بدان معنی نبود که در مواقع حساس و لازم از انجام وظیفه خود شانه خالی کند.
ابن ابی الحدید از واقدی نقل میکند که پس از جنگ احد فاطمه (س) با گروهی از زنان مدینه از خانه خارج شد و چون چهره مجروح پدرش را دید او را در آغوش گرفت و خون از صورت مبارکش پاک کرد؛ سپس آبی فراهم نمود و خونهای چهره رسول خدا را شست و شمشیر او را پاک کرد.
همچنین مینویسد: زنانی که از مدینه آمده بودند چهارده نفر بودند که زهرا (س) یکی از آنان بود و آب و نان با خود به جبهه برده و در کنار رزمندگان از مجروحین پرستاری میکردند.
همچنین علی (ع) نقل میکند: ما بهمراه پیامبر (ص) در جریان حفر خندق بودیم که فاطمه (س) با تکه نانی نزد پیامبر (ص) آمد و آن را به خدمت او برد. پیامبر (ص) فرمود: این چیست فاطمه عرض کرد: از نانی است که برای دو فرزندم پختم، این تکه آن را برای شما آوردم. پیامبر (ص) فرمود: دخترم! این اولین غذایی است که بعد از سه روز وارد دهان پدرت میشود.
دفاع از حریم ولایت
از مهمترین و بارزترین قلههای زندگی بانوی بزرگ اسلام حضرت فاطمه زهرا (س) دفاع ایشان از حریم ولایت امیرمومنان علی (ع) و خطبه فدکیه آن حضرت است. که سرانجام آن حضرت در راه دفاع از ولایت مجروح شده، نوزادش محسن (ع) را سقط کرده و به شهادت رسید.
احمدعلی مسعود انصاری پسر خاله فرح پهلوی و یکی از نزدیکان محمدرضا شاه گفت: نخستین بار در مکزیک از شاه درباره علت فرارش پرسیدم به من گفت اگر میماندم مرا میکشتند.
به گزارش شیرازه، با فراگیر شدن جرقههای اولیه انقلاب و فشار نیروهای مخالف رژیم و هماهنگی قیام های مردمی به رهبری حضرت امام خمینی(ره) و پس از وقایع خونین کشتار 17 شهریور و 13 آبان 57 و برگزاری مراسم چهلمهای مختلف در شهرهای کشور و نیز اعتصاب کارگران شرکت نفت و از همه مهمتر چاپ اعلامیه توهین آمیز روزنامه اطلاعات، کنترل امنیت کشور از دست نیروهای رژیم و حتی حکومت نظامی خارج شد و موجب گردید که در مدت زمان کوتاهی، پایههای اقتدار رژیم 2500 ساله شاهنشاهی سست شده و منجر به فرار شاه شود. 26 دی ماه سال 1357 سالروز فرار شاه از ایران است به همین دلیل با احمدعلی مسعود انصاری پسر خاله فرح پهلوی و یکی از نزدیکان محمدرضا پهلوی گفتوگو کردیم که در ذیل میآید.
بر اساس آنچه از خود شاه در این مورد شنیده، و آنچه بلطف خداوند تجربه کردهام و به شکر خداوند فهم آن را در طول سالها پیدا کرده ام، نکات زیر را در جواب سئوال شما عرض میکنم.
1-اسدالله علم حدود یکسال قبل از پیروزی انقلاب فوت کرد. وجود علم به شاه روحیه لازم را میداد تا از دخالت فرح در سیاست تا حد ممکن جلوگیری کند. بعد از فوت علم، فرح دخالت در سیاست را به کمک اطرافیان خود که اصولا با تفکر و نوع برخورد شاه موافق نبودند، گسترش داد.
2- بعد از دادن فضای باز سیاسی کم کم جو سیاسی ایران رو به نا آرامی گذاشت. فرح به تشویق اطرافیان خود، شاه را متقاعد میکرد که بعد از 37 سال اختناق این عکس العمل ها عادی است و با صبر اوضاع کشور به حالت عادی برمیگردد. در عید فطر سال 57 شاه متوجه شد که ده ها هزار نفر شعار بر مرگ شاه می دهند که پس از آن چند اتفاق مهم افتاد.
1- شاه روحیه خود را از دست داد.
2- شاه متوجه شد که اشتباه کرده و برای هر کاری دیر شده است و دیگر باز گرداندن اوضاع به حالت عادی آسان نخواهد بود. خود او در تبعید به من گفت که در آن زمان متوجه شده بود که برای باز گرداندن ارامش سیاسی دیگر خیلی دیراست.
3- با ناامیدی و باختن روحیه تصمیمگیری برای او مشکل شد و هر تصمیمی هم که میگرفت فرح خانم به تشویق همراهان خود آن تصمیمات را خنثی میکرد. برای نشان دادن این رویه چند نمونه از آنها را مرور میکنم.
تیمسار امجدى و تیمسار اویسى براى من تعریف کردند که ارتش با همکارى ساواک شناسایی کرده بودند که افرادى که تظاهرات را شکل داده و مدیریت میکنند در حدود هزار نفر هستند.
همه آنها شناسایى و اطلاعاتشان نیز موجود بوده است. طرحى تهیه میکنند و به صورت بسیار محرمانه با شاه تماس تلفنى میگیرند که این هزار نفر دستگیر شده و به جزیره قشم برده شوند تا جو آرام شود. شاه نیز موافقت میکند. یک ربع بعد فرح زنگ میزند و دستور میدهد که هیچگاه اینکار را نکنید و این طرح خنثى میشود.
زمانیکه تصمیم به تشکیل دولت نظامى گرفته شد، شاه به آقاى محمود الیاسى گفت که تیمسار غلامعلى اویسى براى گرفتن فرمان نخست وزیرى فرادى آن روز به کاخ بیاید. آن طوریکه که از اقای الیاسی شنیدم فرح سخت مخالفت میکند که شاه میخواهد یک جلاد را به نخست وزیرى بگمارد و نظر شاه را عوض میکند و تیمسار ازهارى به این سمت انتخاب میشود.
بر اساس آنچه شاه و آقاى معینیان در مورد نطق صداى انقلاب شما را شنیدم براى من شرح دادند این نطق را در صبح روزی که ایراد شد، آقایان رضا قطبى و سید حسین نصر به کاخ پیش فرح میآورند. هر چه شاه خواستار دیدار این نطق میشود متن نطق در اختیار او قرار نمیگیرد. درست قبل از ایراد و ضبط، نطق را در اختیار شاه میگذارند.
شاه آن را میخواند و بعد متوجه میشود چه اشتباه بزرگى کرده است. بارها شاه در جلوی من با فرح دعوا میکرد و رو به فرح میگفت "که ایراد آن نطق بزرگترین اشتباه تاریخی و سیاسى من بود و چرا اینکار را با من کردید."
شاه آن را میخواند و بعد متوجه میشود چه اشتباه بزرگى کرده است. بارها شاه در جلوی من با فرح دعوا میکرد و رو به فرح میگفت "که ایراد آن نطق بزرگترین اشتباه تاریخی و سیاسى من بود و چرا اینکار را با من کردید."
فرح شاه را تشویق به بازداشت بسیاری از نوکران سیاسی شاه و آزاد کردن دشمنان شاه کرد.
بعد از رفتن شاه از ایران و قبل از سقوط نظام شاهنشاهى در مراکش شاه متوجه میشود که از ایران – ارتش یا دولت - با او تماس تلفنى گرفته نمی شود. از آقاى محمود الیاسى در این مورد جویا می شود. آقاى محمود الیاسى از تلفنخانه کاخ در مراکش جویا می شود به او می گویند که تماس هاى متعددى گرفته می شود ولیکن فرح دستور داده است تلفنى به شاه وصل نشود. زمانیکه شاه با ملک حسن دوم به کاخ بر میگردند . آقاى الیاسى از شاه میخواهد تا با او به تلفنخانه رفته و تلفنچى هاى کاخ، دستور فرح را مستقیما به شاه اظهار میکنند.
4- بعد از باختن روحیه در حقیقت فرح زمام امور را به دست گرفت و شاه هیچکاره بود. اولین اقدام فرح در ان زمان جدا کردن تیمسار ایادی از شاه بود و در نتیجه شاه تنها و مریض در اختیار تصمیمات فرح خانم و اطرافیان او قرار گرفت. در حقیقت شاه دیگر کارهای نبود که بخواهد بماند.
5- اصولا شاه احساس مسئولیت به یاران خود نمیکرد. همه باید نسبت به او وفادار و او وظیفه وفاداری نسبت به هیچکس را نداشت. از اینرو عده زیادی از هواداران خود را به تشویق فرح زندانی کرد و همه هوادران خود را رها کرد. عدهای در دفاع از شاه میگویند او نمی خواست خونریزی شود، در جواب باید از ایشان پرسید ، پس خون طرفداران او چه.
اصولا شاه احساس مسئولیت به یاران خود نمیکرد. همه باید نسبت به او وفادار و او وظیفه وفاداری نسبت به هیچکس را نداشت. از اینرو عده زیادی از هواداران خود را به تشویق فرح زندانی کرد و همه هوادران خود را رها کرد
6- شاه سلطنت را از پدر خود به ارث برده بود. شاه شدن به او هدیه و یا تحمیل شده بود. او بر اساس وظیفه اینکار را میکرد. وقتی اوضاع آرام بود آقایی میکرد وقتی کار مشکل میشد عرصه کار زار را ترک میکرد.
7- من دو بار از شاه در تبعید سئوال کردم که چرا مملکت را ترک کرد و رفت.
بار اول در مکزیک بود. شاه به من گفت اگر میماندم مرا میکشتند. به او گفتم این رئیس جمهور کره جنوبی را ببینید که هیچ به حرف امریکا گوش نمیکند و محکم نشسته است. شاه سکوت کرد. چند روز بعد شنیدم که همان رئیس جمهور در شام خصوصی دو نفره با رئیس سازمان امنیت خود، توسط همان رئیس سازمان امنیت به ضرب گلوله به قتل رسید.
نکتهای که باید به آن توجه کنیم این است که همانطور که از یک سر باز،یک درجهدار و یا یک افسر انتظار میرود که تا پای جان ایستادگی کند، این امر در مورد ریاست کل قوا نیز صادق است.
بار دوم در قاهره از شاه سئوال کردم چرا مملکت را ترک کردید. این بار عصبانی شد و گفت چند بار بگویم اگر من دیکتاتور بودم میکشتم و تا آخر عمر خود حکومت میکردم ولیکن من پادشاه هستم و سلطنت نمیتواند بر روی خون ادامه پیدا کند. در جواب ایشان باید گفت شما نمیتوانید در زمان آرامی مملکت دیکتاتوری کنید و در زمان نا آرامی دموکرات شوید.
انتهای پیام/
مة | |
---|---|
![]() خوشنویسی «فاطمةالزهراء» | |
زادروز | ۲۰ جمادیالثانی ۵ قبل یا بعد از بعثت ۲۷ ژوئیهٔ ۶۰۴ یا ۶۱۵ م مکه |
درگذشت | ۳ جمادیالثانی ۱۱ بعد از هجرت ۲۸ اوت ۶۳۲ (۱۷ سال) مدینه |
آرامگاه | مورد اختلاف |
نامهای دیگر | اَلصِّدّیقَة (زن یکدل و یکزبان)، اَلْمُبارَکَة (زن فرخنده)، اَلطّاهِرَة (زن خالص یا بیگناه)، اَلزَّکیَّة (زن پارسا یا پاک)، اَلرّاضیَّة (زن خرسند یا خشنود)، اَلْمُحَدَّثَة (زنی که فرشتگان با او گفتار میکنند)، اَلْبَتول (ازدنیابریده و بهخداپیوسته)، اَلزَّهراء (نورانی یا درخشان)، سَیِدَةُ نِساءِ الْعالَمین (سرور زنان جهان) |
دین | اسلام |
همسر | علی بن ابیطالب |
فرزندان | حسن مجتبی، حسین بن علی، زینب، امکلثوم بنت علی، محسن بن علی |
والدین | محمد و خدیجه |
خویشاوندان | قاسم (برادر)، امکلثوم (خواهر)، رقیه (خواهر)، زینب (خواهر)، عبدالله (برادر)، ابراهیم (برادر) |
برای افراد دیگری با نام فاطمه، فاطمه (نام کوچک) را ببینید.
فاطمه دختر محمّد ملقّب به زهرا (به عربی: فاطِمَةُ الزَّهراء بنت محمّد؛ زادهٔ ۲۰ جمادیالثانی بین ۳۵ تا ۴۵ عامالفیل برابر ۱۸ تا ۸ پیش از هجرت در مکّه – درگذشتهٔ ۱۳ جمادیالاول یا ۳ جمادیالثانی ۱۱ هجری قمری در مدینه) دختر محمّد و خدیجه، همسر علی بن ابیطالب، و مادر حسن بن علی و حسین بن علی است. او کوچکترین دختر محمّد و تنها فرزندش بود که از خود فرزندانی باقی گذاشت، که به «سید» یا «شریف» مشهورند. در تاریخ تولد فاطمه اختلاف بسیاری هست. اما دو قول پنج سال پیش از بعثت و پنج سال پس از آن رایجتر است.
فاطمه در کودکی مستقیماً زیر نظر پدر و مادرش رشد یافت؛ و جوانیش را در دوران دشوار کار تبلیغی پدرش گذرانید. فاطمه در محاصرهٔ شعب ابیطالب مادرش را از دست داد. پس از هجرت به مدینه، در سال دوم هجری با علی بن ابیطالب ازدواج کرد و چهار یا پنج فرزند به دنیا آورد. در سال یازدهم هجری، پس از درگذشت پدرش، به دفاع از علی بن ابیطالب در جانشینی محمد پرداخت و خطبهٔ فدکیه را در مسجد پیامبر برای دفاع از حقّ خویش در مورد فدک ایراد کرد. او احتجاجهای بسیاری با ابوبکر و عمر کرد، اما این احتجاجها سودی نبخشید. در جریان این وقایع، عمر و گروهی از همراهانش بهقصد گرفتن بیعت به خانهٔ علی رفته و در آنجا با مقاومت علی و فاطمه و طرفدارانشان روبرو شدند. او نخستین کس از خانوادهٔ محمّد است که پس از محمّد درگذشت. تاریخ درگذشتش را از سی روز تا شش ماه پس از محمّد آوردهاند، اما دو قول هفتادوپنج روز و نودوپنج روز رایجتر و معتبرتر است. محل دفن فاطمه زهرا نامشخص و مورد اختلاف است. با این همه، سه جای محتملتر است: نخست در روضهٔ نبوی میان قبر و منبر پیامبر، دوم در خانهٔ خود فاطمه زهرا که اکنون در مسجد النبی قرار گرفتهاست، و سوم در قبرستان بقیع.
بهرغمِ گزارشهای مذهبی فراوانی که دربارهٔ فاطمه هست، منابع تاریخی دربارهٔ وی اندک است. وی از شخصیتهای بسیار محترم نزد همه مسلمانان بهویژه شیعیان است. منابع اهل سنت شخصیت فاطمه را همچون بانویی پرهیزکار و باایمان مینمایند و زندگی زاهدانه و شخصیتش را بهعنوان الگوی تقوا میستایند. وی یکی از چهارده معصوم در نزد شیعیان دوازدهامامی بهشمار میرود که دارای مقامات ویژهٔ معنوی مانند طهارت و عصمت است. همچنین وی از اهل بیت محمّد و یکی از پنج تن آل عباست. فاطمه در رویداد مباهله نیز نقش داشتهاست. براساس احادیث و روایات اهل سنت و شیعه، ۱۳۵ آیهٔ قرآن دربارهٔ فاطمه است. سورههای «انسان»، «قدر» و «کوثر» و آیات «مباهله»، «تطهیر»، «نور» و «مَوَدَّت» برخی از این سُوَر و آیات هستند. مصحف فاطمه، خطبههای «فدکیه» و «عیادت»، «حدیث لوح فاطمه» و «دعای نور» از آثار بهجایمانده از اویند.
فرزند سپهبد شهید قاسم سلیمانی در کنار فرزند شهید احمد کاظمی
شهرک شهید دقایقی تهران، محل سکونت شهید سردار سپهبد قاسم سلیمانی با حضور مردم شهید پرور و مسئولین لشکری و کشوری غرق در ماتم و عزاست.
این شهرک مهیای میزبانی از عزاداران و مشتاقان شهید سردار سپهبد قاسم سلیمانی است.
هم اکنون مسئولین این شهرک مردم شهید پرور را برای برپایی مجلس عزاداری و عرض تسلیت به خانواده سردار شهید سلیمانی به مسجد امیرالمومنین (ع) واقع در این شهرک هدایت می کنند.
بنا به گزارش ایرنا مسئولین لشکری و کشوری از جمله سردار سرتیپ پاسدار حسین دهقان مشاور فرمانده کل قوا، حجت الاسلام شهیدی رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران، سردار سرتیپ بسیجی محمد شیرازی، رئیس دفتر نظامی فرماندهی کل قوا، سردار سرلشکر پاسدار حسین سلامی فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، سردار سرلشکر پاسدار محسن رضایی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام، سردار سرلشکر پاسدار مصطفی ایزدی فرمانده قرارگاه سایبری ستاد کل نیروهای مسلح در منزل شهید سردار سپهبد قاسم سلیمانی برای عرض تسلیت به خانواده آن شهید حضور دارند.
در حال حاضر فرزند سردار حاج ابراهیم همت، ورزشکاران و قهرمانان المپیک از جمله حمید سوریان، جامعه مداحان و واعظان با روضه خوانی و مرثیه سرایی حاج محمود کریمی در منزل شهید سردار سپهبد قاسم سلیمانی حضور دارند.
در منزل شهید و اتاق مخصوص شهید سردار سپهبد سلیمانی تابلوهای فراوانی از تصاویر شهدا، حرم حضرت زینب (س)، امام حسین (ع) به دیوار نصب شده که از علاقه آن شهید به شهدا و اهل بیت (ع) حکایت دارد. در این اتاق همچنین دست نوشته هایی از سردار شهید سپاه اسلام در خصوص خانواده های شهدای مدافع حرم به چشم می خورد.
در پی شهادت سردارسپهبد شهید«حاج قاسم سلیمانی»، مردم کرمان خود را به اطراف منزل وی در این شهر رسانده اند.
بیت الزهرا منزل شخصی سردار سلیمانی است که در زمان جنگ مکانی برای رزمندگان در هشت دفاع مقدس بود و پس از آن نیز هرساله سردار سلیمانی در این مکان در جمع سوگواران شهادت حضرت فاطمه (س) حضور داشت و برای شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) نیز مراسم عزاداری برپا میکرد.
یکی از شهروندان کرمانی در جلوی منزل حاج قاسم سلیمانی به ایسنا می گوید: حاج قاسم سلیمانی به آنچه که آروز داشت رسید. به مراد خودش رسید اما آمریکا بداند این راه پایان ندارد و حاج قاسم هایی بلند خواهد شد.
فرد دیگری در مقابل درب بیت الزهرا می گوید: اینجا محلی است که حاج قاسم سلیمانی در زمان جنگ بچه ها را دور خودش جمع می کرد و تجمعات دوران دفاع مقدس را در اینجا برپا می کرد و بعد از آن هم در ایام فاطمیه محل عزاداری و نشستن در سوگ حضرت فاطمه الزهرا (س) بود و قطعا خون این عزیزان پایمال نخواهد شد.
خانمی را در گوشه ای از درب بیت الزهرا دیدم. درکنارش نشستم. بغض گلویش را گرفته بود و به شدت گریه می کرد. در همون حال گفت: بچه های شهدای مدافع حرم دوباره یتیم شدند...
یاد حرفهای حاج قاسم سلیمانی در کنار اروند رود و در کنار هم رزمان شهیدش افتاد... «خدایا به حق اون جنازه هایی که در اروند افتادند و دیگر برنگشتند؛ جزء شهادت برای ما نخواه»
یکی از همرزمانش را دیدم. به سمتش رفتم. من رو شناخت. بدون مقدمه گفت: ۳۵ سال است که با حاجی بود. لحظه لحظه هایش برای من خاطره است. حاج قاسم یک پدیده بود. یک پدیده با افکار فاطمی در عصر نوظهور جاهلیت. آمریکا بداند از همین امروز حاج قاسم ها متولد خواهند شد.
یاران همه رفتند ... افسوس که جا مانده منم...حسرتا این گل خارا همه جا رونده منم...
صبح امروز جمعه سردار سرافراز اسلام حاج قاسم سلیمانی به همراه ابومهدی مهندس از فرماندهان مقاومت پس از عمری مجاهدت در حمله بالگردهای آمریکایی در فرودگاه بغداد به شهادت رسید.
زندگى نامه و سیره حضرت زینب سلام الله علیها |
حضرت زینب کبرى علیها السلام در روز پنجم جمادى الاولى سال پنجم یا ششم هجرى قمرى در شهر مدینه منوّره متولّد گردیده، و جهان را به قدوم خویش مزین فرمودند.
نام، لقب و کنیه آن حضرت: نام مبارک آن بزرگوار زینب، و کنیه گرامیشان ام الحسن و ام کلثوم و القاب آن حضرت عبارتند از: صدّیقة الصغرى، عصمة الصغرى، ولیة اللّه العظمى، ناموس الکبرى، شریکة الحسین علیهالسّلام و عالمه غیر معلّمه، فاضله، کامله و ...
پدر بزرگوار آن حضرت، اوّلین پیشواى شیعیان حضرت امیرالمؤمنین على بن ابیطالب علیهماالسّلام، و مادر گرامى آن بزرگوار، حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه علیها مىباشد.
همسر گرامى آن حضرت، عبداللّه فرزند جعفر بن ابیطالب، بود. در کتاب اعلام الورى براى آن بانوى بزرگوار سه پسر به نامهاى على، عون، و جعفر و یک دختر به نام ام کلثوم ذکر شده است.
سبط بن جوزى درتذکرة الخواص گوید: عبدالله بن جعفر را فرزندان متعدد بوده است . از آن جمله ، على و عون الاکبر و محمد و عباس و ام کلثوم مى باشند که مادر آنان حضرت زینب (س) بوده است .
روزهایى بر حضرت فاطمه زهرا (س) گذشت که بر اساس دردهاى فراوان از جمله : شکسته شدن پهلو، ورم بازو، صورت سیلى خورده و سقط جنین ، حدود90 روز بسترى بود. ناگفته پیداست که چنین بیمارى نیاز به پرستار دارد، لذا حضرت زینب در سن 5 سالگى از مادر پذیرایى و پرستارى مى کرد و متاءسفانه طولى نکشید که به فراق مادر مبتلا گردید.
عالمه غیر معلمه : داناى نیاموخته فهمة غیر مفهمه : فهمیده بى آموزگار کعبة الرزایا: قبله رنجها.
نائبة الزهراء: جانشین و نماینده حضرت زهرا (س) نائبة الحسین : جانشین و نماینده حضرت حسین (ع) ملیکة الدنیا: ملکه جان ، شهبانوى گیتى
عقیلة النساء: خردمند بانوان .
عدیلة الخامس من اهل الکساء: همتاى پنجمین نفر از اهل کساء.
شریکة الشهید: انباز شهید.
کفیلة السجاد: سرپرست حضرت سجاد.
ناموس رواق العظمه : ناموس حریم عظمت و کبریایى .
سیة العقائل : بانوى بانوان خردمند.
سر ابیها: راز پدرش على (ع)
سلالة الولایة : فشرده و خلاصه و چکیده ولایت .و لیدة الفصاحة : زاده شیوا سخنى .
شقیقة الحسن : دلسوز و غمخوار حضرت حسن (ع).
عقیلى خدر الرسالة : خردمند پرده نشینان رسالت .
رضیعة ثدى الولایة : کسى که از پستان ولایت شیر خورده .
بلیغة : سخنور رسا.
فصیحة : سخنور گویا.
صدیقة الصغرى : راستگوى کوچک (در مقابل صدیقه کبرى ).
الموثقة : بانوى مورد اطمینان .
عقیلة الطالبین : بانوى خردمند از خاندان حضرت ابوطالب (و در بین طالبیان ).
الفاضلة : بانوى با فضیلت .
الکاملة : بانوى تام و کامل .
عابدة آل على : پارساى خاندان على
عقلیة الوحى : بانوى خردمند وحى
شمسة قلادة الجلالة : خورشید منظومه بزرگوارى و شکوه .
نجمة سماء النبالة : ستاره آسمان شرف و کرامت .
المعصومة الصغرى : پاک و مطهره کوچک .
قرینة النوائب : همدم و همراه ناگوارى ها.
محبوبة المصطفى : مورد محبت و محبوب حضرت رسول (ص).
قرة عین المرتضى : نور چشم حضرت على (ع).
صابرة محتسبة : پایدارى کننده به حساب خداوند براى خداوند.
عقیلة النبوة : بانوى خردمند پیامبرى .
ربة خدر القدس : پرونده پرده نشینان پاکى و تقدیس .
قبلة البرایا: کعبه آفریدگان .
رضیعة الوحى : کسى که از پستان وحى شیر مکیده است .
باب حطة الخطایا: دروازه آمرزش گناهان .
حفرة على و فاطمه : مرکز جمع آورى دوستى و محبت على (ع) و فاطمه (س).
ربیعة الفضل : پیش زاده فضیلت و برترى .
بطلة کربلاء: قهرمان کربلا.
عظیمة بلواها: بانویى که امتحانش بس بزرگ بود.
عقلیة القریش : بانوى خردمند از قریش .
الباکیة : بانوى گریان .
سلیلة الزهراء: چکیده و خلاصه حضرت زهرا (س).
امنیة الله : امانت دار الهى .
آیة من آیات الله : نشانى از نشانه هاى خداوند.
مظلومة و حیدة : ستمدیده بى کس .
صاحب کتاب اساور من ذهب درباره حافظه و ذکاوت آن بانوى بزرگوار چنین مىنویسد:
در اهمیت هوش و ذکاوت آن بانوى بزرگوار همین بس که خطبه طولانى و بلندى را که حضرت صدیقه کبرى فاطمه زهرا صلوات اللّه و سلامه علیها در دفاع از حق امیرالمؤمنین علیهالسّلام و غصب فدک در حضور اصحاب پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ایراد فرمودند، حضرت زینب علیها السلام روایت فرموده است.
و ابن عباس با آن جلالت قدر و علو مرتبه در حدیث و علم، از آن حضرت روایت نموده و از آن حضرت به عقیله تعبیر مىکند. چنانچه ابوالفرج اصفهانى در مقاتل مىنویسد: ابن عباس خطبه حضرت فاطمه سلام اللّه علیها را از حضرت زینب سلام اللّه علیها روایت کرده و مىگوید: حدثتنى عقیلتنا زینب بنت على علیهالسّلام..»
دقت کنیم که حضرت زینب علیها السلام با اینکه دخترى خردسال (یعنى هفت ساله و یا کمتر) بود، این خطبه عجیب و غرّاء که محتوى معارف اسلامى و فسلفه احکام و مطالب زیادى است را با یک مرتبه شنیدن حفظ کرده، و خود یکى از راویان این خطبه بلیغه و غراء مىباشد.اساور من ذهب: .
کلمات دربار و فرمایشات گهربار آن حضرت در خطبههایى که از آن حضرت روایت شده خود قوىترین دلیل بر کمال فصاحت و بلاغت آن بانوى بزرگوار مىباشد. همان بانویى که امام سجاد علیهالسّلام در حق ایشان فرمودند: «اَنْتِ بِحَمدِ اللّهِ عالِمَةٌ غَیرَ مُعَلَّمَة وَ فَهِمَةٌ غَیرَ مُفَهَّمَة» یعنى:
«اى عمّه! شما الحمد للّه بانوى دانشمندى هستید که تعلیم ندیده، و بانوى فهمیدهاى هستى که بشرى تو را تفهیم ننموده است».
در اینجا مرورى کوتاه به قسمتى از خطبه آن حضرت در مجلس یزید که یکى از بزرگترین حرکتهاى آن حضرت، در واقعه کربلا بود که دستگاه حکومت بنى امیه را به شدّت لرزاند مىکنیم:
«به خدا قسم اى یزید، هر چه کردى بازگشت آن به سوى خودت خواهد بود، چرا که تو جز پوست خود نشکافتى و جز گوشت خود ندریدى.
اى یزید! در آن روزى که خداوند بدنهاى پاک شهیدانمان را حاضر مىکند تا حقوق خود را از ستمگر بستاند، تو بر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم وارد خواهى شد، امّا مىدانى در چه حالى؟ در حالیکه خون عزیزان او را ریخته و حرمت ذرّیه او را از بین بردهاى. آرى اى یزید! از این پیروزى ظاهرى که به دست آوردهاى، غرق شادى مشو، و آن عزیزان را که در کربلا به خاک و خون کشیدهاى، مغلوب و مرده مپندار. که خداوند مىفرماید: (کسانى را که در راه خدا شهید شدهاند مرده مپندارید. بلکه آنان زندهاند و در نزد خداى خود روزى مىخورند).آل عمران: 169
و اى یزید! براى تو همین بس که حاکم در آن روز خداوند، و دشمن تو پیامبر خدا، و یاور و پشتیبان اهل بیت جبرئیل باشد. و به زودى کسى که این مقام را براى تو زینت داده و تورا بر گردن مسلمین سوار کرده است (یعنى معاویه)، خواهد دانست که چه جانشین بدى براى خود تعیین کرده و در روز جزا درخواهید یافت که بدترین مکان از آنِ کیست؟ و بدبختى و ضعف و زبونى شامل چه افرادى خواهد شد.
به غیر از انوار مقدسه چهارده معصوم علیهمالسّلام، در میان خاندان رسالت و اهل بیت گرامى پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم، افرادى هستند که در نزد خداوند متعال داراى رتبه و منزلت رفیع و والایى مىباشند و توسل به ایشان، موجب گشایش مشکلات و معضلات امور دیگران است. مانند حضرت اباالفضل علیه السلام که حتى در موارد زیادى مسیحیان به آن حضرت متوسل شده و به برکت توسل به آن حضرت مشکلاتشان حل گردیده و به حوائج و خواستههاى خویش نائل گردیدهاند.
حضرت زینب سلام اللّه علیها نیز بانویى بزرگوار از این دودمان پاک است که توسل به آن حضرت براى حل مشکلات بزرگ بسیار تجربه شده است و کرامات بسیارى از آن بانوى گرامى نقل شده است.
به عنوان مثال شبلنجى یکى از علماى اهل تسنّن در نورالابصار مىنویسد:
«شیخ عبدالرحمن اجهورى مقرى در کتابش مشارق الانوار مىگوید: در سال هزار و صد و هفتاد دجار مشکلى بسیار سختى شدم و به روضه (قبر مطهر و نوراین) حضرت زینب علیها السلام متوسل شدم و قصیدهاى در مدح آن حضرت سرودم که مطلع آن چنین بود:
آلِ طاها لَکُمْ عَلَینَا الْوِلاءُ لا سِواکُمْ بِما لَکُمْ آلآء
و خدا به برکت آن بانوى گرامى مشکل مرا حل کرد.
امام سجاد (ع) خطاب به عقیله بنى هاشم ، زینب کبرى (س) مى فرمایند:
(( یا عمة انت بحمد الله عالمة غیر معلمة ، و فهمة غیر مفهمة )) .
عمه جان ! تو عالمه اى هستى بدون اینکه معلم داشته باشى ، و فهمیده اى هستى بى آن که کسى مطالب را به تو فهمانده باشد.
از سخنان فاضل دربندى (متوفى به سال 1286 هجرى ) و جز او از عالمان دیگر - رحمهم الله - ظاهر و هویدا است که آن خاتون دو سرا حضرت زینب کبرى (س) علم منایا و بلایا (مرگ ها و پیشامدهاى سخت ) را مى دانسته ، و فرمایش امام سجاد (ع) به او:
(( یا عمة انت بحمد الله عالمة غیر معلمة ، و فهمة غیر مفهمة )) ؛ اى خواهر پدرم ! خداى را شکر و سپاس ، تو دانایى هستى که کسى به تو نیاموخته ، و فهمیده و درک کننده اى هستى که کسى به تو نفهمانده است .
دلیل و راهنما است به این که زینب دختر امیرالمؤ منین (س) محدثه بوده ، یعنى همه چیز (از جانب خداى تبارک و تعالى ) به او الهام مى شده و در دلش آشکار مى گشته است . همچنین علم و دانش او از علوم لدنیة (علومى که از استاد فرا نگرفته ، بلکه از جانب خداى عزوجل ) بوده است .
در برخى روایات است که او را مجلس علمى بود و زنان به قصد آموختن احکام دین نزد او مى رفتند. این صفات برجسته که براى هیچ یک از زنان معاصر او فراهم نشده است ، زینب را از دیگران ممتاز ساخت ؛ چنان که او را (( عقیله بنى هاشم )) مى گفتند و از وى حدیث فرا مى گرفتند.
ابن عباس از او حدیث کند و گوید: (( عقیله ما، زینب دختر على (ع) حدیث کرد... و این لقب بر او ماند؛ چنان که به عقیله معروف گشت و فرزندان وى را بنى عقیله گفتند. ))
وقتى که زینب به سن ازدواج رسید، على براى او کسى را که در شرافتخانوادگىشایستگى همسرى او را داشت برگزید، خواستگاران فراوانى از جوانان محترم وثروتمند بنىهاشم و قریش براى زینب مىآمدند، ولى براى نوگل خاندان پیغمبر وبانوى خردمند بنىهاشم، عبداللهبن جعفر از همه شایسته تر بود.
پدر عبدالله، جعفربن ابىطالب است که ذوالجناحین (داراى دو بال) وابوالمساکین (پدر بینوایان) لقب یافت. جعفر، برادر تنى على و محبوب پیغمبر بود،ابوهریره در باره جعفر مىگوید:
پس از رسول خدا(ص)، بهتر از جعفربن ابىطالب کسى نبود.
جعفر هنگام ستمگرى و سختگیرى قریش، براى حفظ دینش به حبشههجرت کرد، و وقتى که از حبشه با عدهاى از مسلمانان به مدینه بازگشت، رسیدن اوبه مدینه با فتح خیبر مصادف شد، رسول خدا، جعفر را در بغل گرفت و بوسید وچنین گفت:
«نمىدانم از آمدن جعفر دلشادترم و یا از فتح خیبر».
و نیز از رسول خدا شنیده شد که مىفرمود:
«مردم از ریشههاى گوناگون هستند، و من و جعفر از یک ریشه هستیم».
جعفر با سپاهى که در سال هشتم هجرت به سوى روم مىرفت، عازم جهاد بارومیان شد.
رسول خدا چنین قرار داده بود که فرماندهى سپاه با زیدبن حارثه (1) باشد و اگر اوکشته شود فرماندهى با جعفربن ابىطالب خواهد بود. (2) .
سپاهیان اسلام رفتند، تا بهحدود بلقاء رسیدند، در آن جا با سپاهیان هرقل روبهروشدند.
مسلمانان در دهکده موته جاى گرفتند و جنگ خونینى در گرفت و زیددر حالى که پرچم رسول خدا را در دست داشت و جنگ مىکرد، رومیان او را بانیزههاى خودشان قطعه قطعه کردند.
جعفر، پرچم را به دست گرفت و به نبرد پرداخت. تااین که دست راستش از تنجدا شد. جعفر علم را بهدست چپ گرفت و به نبرد ادامه داد، دست چپش هم جداشد. علم را در بغل گرفت و آن قدر پاىدارى کرد تا کشته شد. جعفر نخستین فرزندابوطالب است که در راه اسلام کشته شده.
مادر عبداللهبن جعفر، اسماء دخت عمیس است، وى خواهر میمونه امالمؤمنینو سلمى همسر حمزةبن عبدالمطلب و لبابه همسر عباس ابن عبدالمطلب است. (3) .
جعفر با اسماء ازدواج کرد و او مادر همه فرزندان جعفر است. اسماء پس ازشهادت جعفر بههمسرى ابوبکر درآمد و براى او محمدبن ابى بکررا آورد و پس ازمرگ ابوبکر، علىبن ابىطالب او را گرفت، اسماء براى على، یحیى و محمد اصغر راآورد.
واقدى در تاریخش مىگوید که عون و یحیى را بیاورد.
شوهر زینب، عبداللهبن جعفر، در حبشه متولد شد، عبدالله، نخستین نوزاد است از مسلمانان مهاجر به حبشه که در آن دیار به دنیا آمده است.
ابن حجر در اصابه (4) نقل مىکند که رسول خدا فرمود:
«خوى و خلقت عبدالله بهمن مىماند» سپس دست راست عبدالله راگرفته وچنین فرمود:
«بارالها! خاندان جعفر را برقرار بدار و کسب و کار را براى عبدالله مبارک گردان».
این جمله را سه بار مکرر مىکند. و سپس مىفرماید: « من در دنیا و آخرت سرورآن ها هستم».
عبدالله مردى بود بزرگ، جوان مرد، دلیر، پاکدامن، و مرکز جود و سخا نامیدهشد; احسان فروشى نمىکرد و نیکى را نمىفروخت و هیچ مستمندى را از درخانهاش ناامید بر نمىگردانید. محمدبنسیرین مىگوید:
بازرگانى شکرى به مدینه آورد و به فروش نرفت. این خبر به عبدالله بن جعفررسید. به پیشکارش فرمان داد که آن شکر را بخرد و به مردم ببخشد.
یزیدبن معاویه مال گزافى به طور هدیه براى او فرستاد. موقعى که مال به دست عبدالله رسید، آن را میان اهل مدینه قسمت کرد و از آن به منزل خود هیچ نبرد.
این شعر عبداللهبن قیس رقیات است که مىگوید:
من مانند فرزند نامدار و سفید بخت جعفر هستم. او چون مىدانست که مال باقىنخواهد ماند، به مستمندان و بىچارگان ببخشید و نام خود را جاویدان کرد.
و این سخن عبداللهبن ضرار است که در ستایش عبداللهمى گوید:
اى فرزند جعفر، تو بهترین جوان مردان هستى و براى هر کس که در خانهات رابزند و فرود آید بهترین میزبانى.
میهمانانى بسیار در نیمه شب به خانه تو آمدند، هر غذایى که خواستند آماده بود وچه سخنان شیرینى از تو شنیدند و چه گشاده رویىهایى از تو بدیدند.
ابن قتیبه در عیونالاخبار نقل مىکند (5) که هنگامىکه معاویه از مکه باز مىگشت،به مدینه آمد و هدایا ومال بسیارى براى حسن و حسین و عبداللهبنجعفر و محترماندیگر قریش فرستاد.
به فرستادگان سفارش کرد که پس از رسانیدن مال، قدرى درنگ کنند و ببینندهرکدام با هدایاى خود چه مىکنند. وقتى که فرستادگان رفتند که هدایا را برسانند،معاویه به اطرافیان خود روى کرده، چنین گفت:
اگر بخواهید، بهشما مىگویم که هر کس با هدیهاش چه خواهد کرد.
اما حسن، مقدارى از عطریات هدیهاش را به زنان خود داده و بقیه را به هر کسکه نزد او بود، مىبخشد.
اما حسین، از کسانى که پدرانشان در صفین کشته شده و یتیم شدهاند، شروعمىکند، اگر چیزى بماند، شترهایى قربانى کرده و تقسیم مىکند و شیر تهیه کردهبه مردم مىدهد.
اما عبداللهبن جعفر، به غلام خود مىگوید: بدیح، قرضهاى مرا ادا کن و اگرچیزى ماند وعدههایى که به مردم دادهام انجام بده.
و اما فلان...تا آخر.
فرستادگان که بازگشتند و هر چه دیده بودند گزارش دادند، همانطور بود کهمعاویه گفته بود.
عبدالله در بخششهاى خود اسراف مىکرد، و از آن که مالش از میان برود و یابهدشمنانش برسد ابایى نداشت.
اگر در کفش بهجز جانش نباشد، همان را خواهد بخشید، حاجتمند باید از خداىبپرهیزد که آن را تقاضا نکند.
زناشویى مبارک بارور شد; زینب دختر زهرا براى عبدالله بن جعفر چهار پسرآورد: على، محمد، عون اکبر، عباس، هم چنان که دو دختر آورد که یکى از آن دوامکلثوم است که معاویه با زیرکى سیاسى خود مىخواست او را به همسرى یزیددر آورد، تا از پشتیبانى بنىهاشم استفاده کند. عبدالله، اختیار دختر را بهدستخالوىاو امام حسین داد، آن حضرت هم دختر را به پسر عمویش قاسمبن محمدبنجعفربنابىطالب تزویج کرد.
ازدواج زینب میان او و پدر و برادرانش جدایى نینداخت، محبت امام علىبه دختر و برادر زادهاش به اندازهاى بود که آن دو را همچنان نزد خود نگاه داشت تاوقتى که على زمامدار مسلمانان شد و کوفه را پایتخت قرار داد، آن دو با آن حضرتبه کوفه آمدند و در مرکز خلافت زیر سایه امیرالمؤمنین مىزیستند.
در جنگهاى آن حضرت، عبدالله در کنار عموى خود ایستاده و نبرد مىکردویکى از سرداران آن حضرت در صفین بود.
مردم که مىدانستند عبدالله نزد دودمان پیغمبر ارزش واحترامى دارد، اوراوسیلهاى پیش امیرالمؤمنین و دو فرزندش حسن و حسین قرار مىدادند; چون کهخواهش او رد نمىشد و امیدش ناامید نمىگردید.
در اصابه از محمدبن سیرین نقل مىکند که یکى از دهقانان اراضى سواد (6) ازعبدالله خواست که در باره حاجتى باعلى سخن گوید، على حاجت آن مرد را برآورد.آن مرد چهل هزار براى عبدالله فرستاد، عبدالله آن را نپذیرفت و چنینگفت: مانیکوکارى را نمىفروشیم. (7) .
ابوالفرج اصفهانى در مقاتل الطالبیین (8) نقل مىکند:
وقتى که حسنبن علىاز دنیا رفت، اهل بیت پیغمبر بنابر وصیتى که امام حسننموده بود خواستند که آن حضرت را در کنار رسول خدا بهخاک سپارند،بنىامیه اسلحه پوشیده و مانع شدند و مروان حکم چنین مىگفت:
چه جنگهایى که از صلح بهتر است؟ آیا عثمان را در دورترین نقاط بقیع دفنکنند، ولى حسن در خانه رسول خدا (ص) دفن شود؟ تا من بتوانم شمشیر بردارم،هرگز این کار نخواهد شد.
حسین نپذیرفت و گفت: چارهاى نیست جز آن که برادرش در کنار جدشبه خاک سپرده شود. نزدیک بود فتنهاى روى دهد، اگر عبدالله جعفر پا در میاننمىگذاشت.
او به پسر عمویش حسین عرض کرد:
تو را به حق من که کلمهاى برزبان نیاورى.
عبدالله، عمو زاده خود حسن را به سوى بقیع برد و در همان جایى که مادرشزهرا بهخاک سپرده شده بود (9) دفن گردید (10) و مروان حکم بازگشت.
زینب در آغاز جوانى چگونه بوده است؟
مراجع تاریخى از وصف رخساره زینب در این اوقات خوددارى مىکنند; زیراکه او در خانه و روبسته زندگى مىکرده و ما نمىتوانیم مگر از پشت پرده وى رابنگریم.
ولى پس از گذشتن دهها سال از این تاریخ، زینب از خانه بیرون مىآید و مصیبتجانگداز کربلا او را به ما نشان مىدهد و کسىکه او را به چشم دیده براى ما وصفشمىکند و چنین مىگوید - چنان که طبرى نقل کرده است: گویا مىبینم زنى را که مانندخورشید مىدرخشید و با شتاب از خیمهگاه بیرون مىآمد. (11) .
پرسیدم: او کیست؟ گفتند: زینب دختر علىاست.
هنگامى که زینب پس از شهادت امام حسین به مصر مىرود، عبدالله بن ایوبانصارى در وصفش مىگوید:
...به خدا که من صورتى مانند آن ندیدم، گویا پارهاى از ماه بود.
در صورتى که این بانوى بزرگ در آن وقت در پنجاه و پنجمین سال زندگى خودبود، غریب بود، خسته و کوفته بود، مصیبتزده و داغ دیده بود، پس جمال زینب درآغاز جوانى پیش از آن که سالمند بشود، و مصایب جانگداز خوردش کند و جامداغ دیدگى را تا پایان بدو بنوشاند، چگونه بوده؟!
اما شخصیت زینب، بهتر است که - در این جا نیز - منتظر شویم تا این که حوادثاز دلیرى و پاىدارى او پرده بردارد، و او را در بهترین نمونه از دلاورى و زیربار ظلمنرفتن و بزرگ منشى به ما بنمایاند.
به همین زودى تعجب مورخان از ایستادگى زینب واستقامت او در برابر یزیدبنمعاویه آشکار مىشود.
ابن حجر در اصابه براى ما مطلبى نقل مىکند که از قدرت زینب در سخن ونیرومندىاش در استدلال خبر مىدهد. (12) .
و در آینده نزدیکى مردم آن عصر در کربلا و در مجلس استاندار کوفه و مجلسیزیدبن معاویه سخنانى از زینب مىشنوند که فصاحت و بلاغتش همه را متعجبمىکند، به همان اندازهاى که امروز ما را به تعجب مىاندازد و همگى به فوقالعادگىاو و سخنورى او و سحر بیانش گواهى مىدهند.
جاحظ در کتاب البیان والتبیین از خزیمه اسدى نقل مىکند:
پس از شهادت امام حسین وارد کوفه شدم و سخنان پر مغز و شیواى زینب راشنیدم، من ناطقتر و گویندهتر از او زنى را ندیدم. گویا از زبان امیرالمؤمنین علىبنابىطالب سخن مىگفت.
این شمایل زینب استبه طورى که او را در کربلا دیدهایم، و چنان که در زمانجوانىاش نمونهاى از فضایل براى ما نمایان شده، زیرا مىشنویم که او در مهربانى ورقت قلب به مادرش و در دانش و پرهیزگارى به پدر مانند بوده.
و چنان که بعضى از روایات مىگوید: زینب داراى مجلس علمى ارجمندى بودهکه زنانى که مىخواستند احکام دین را بیاموزند، در آن مجلس حاضر مىشده و کسبدانش مىکردهاند.
صفات برجستهاى در زینب جمع بوده که هیچ یک از زنان عصر او دارا نبودهاند،لذاست که «بانوى خردمند بنىهاشم» گردید. ابنعباس که از او روایت مىکند،مىگوید: «بانوى خردمند ما زینب دختر على چنین گفت».
زینب، بدین لقب به طورى معروف شده بود که وقتى «بانوى خردمند» مىگفتند،زینب فهیمده مىشد. فرزندان او به چنین لقبى افتخار مىکردند و به «زادگان بانوىخردمند» شناخته شده بودند.
حضرت زینب سلام الله علیها در شب یک شنبه 15 رجب سال 63 هجرى قمرى در ضمن سفرى که به همراه همسر گرامیشان عبداللّه بن جعفر به شام رفته بودند، شهادت رسیده و بدن مطهر آن بانوى بزرگوار در همانجا دفن گردید.
و مزار ملکوتى آن حضرت اینک زیارتگاه عاشقان وارادتمندان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السّلام مىباشد.
زندگى نامه و سیره حضرت زینب سلام الله علیها |
حضرت زینب کبرى علیها السلام در روز پنجم جمادى الاولى سال پنجم یا ششم هجرى قمرى در شهر مدینه منوّره متولّد گردیده، و جهان را به قدوم خویش مزین فرمودند.
نام، لقب و کنیه آن حضرت: نام مبارک آن بزرگوار زینب، و کنیه گرامیشان ام الحسن و ام کلثوم و القاب آن حضرت عبارتند از: صدّیقة الصغرى، عصمة الصغرى، ولیة اللّه العظمى، ناموس الکبرى، شریکة الحسین علیهالسّلام و عالمه غیر معلّمه، فاضله، کامله و ...
پدر بزرگوار آن حضرت، اوّلین پیشواى شیعیان حضرت امیرالمؤمنین على بن ابیطالب علیهماالسّلام، و مادر گرامى آن بزرگوار، حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه علیها مىباشد.
همسر گرامى آن حضرت، عبداللّه فرزند جعفر بن ابیطالب، بود. در کتاب اعلام الورى براى آن بانوى بزرگوار سه پسر به نامهاى على، عون، و جعفر و یک دختر به نام ام کلثوم ذکر شده است.
سبط بن جوزى درتذکرة الخواص گوید: عبدالله بن جعفر را فرزندان متعدد بوده است . از آن جمله ، على و عون الاکبر و محمد و عباس و ام کلثوم مى باشند که مادر آنان حضرت زینب (س) بوده است .
روزهایى بر حضرت فاطمه زهرا (س) گذشت که بر اساس دردهاى فراوان از جمله : شکسته شدن پهلو، ورم بازو، صورت سیلى خورده و سقط جنین ، حدود90 روز بسترى بود. ناگفته پیداست که چنین بیمارى نیاز به پرستار دارد، لذا حضرت زینب در سن 5 سالگى از مادر پذیرایى و پرستارى مى کرد و متاءسفانه طولى نکشید که به فراق مادر مبتلا گردید.
عالمه غیر معلمه : داناى نیاموخته فهمة غیر مفهمه : فهمیده بى آموزگار کعبة الرزایا: قبله رنجها.
نائبة الزهراء: جانشین و نماینده حضرت زهرا (س) نائبة الحسین : جانشین و نماینده حضرت حسین (ع) ملیکة الدنیا: ملکه جان ، شهبانوى گیتى
عقیلة النساء: خردمند بانوان .
عدیلة الخامس من اهل الکساء: همتاى پنجمین نفر از اهل کساء.
شریکة الشهید: انباز شهید.
کفیلة السجاد: سرپرست حضرت سجاد.
ناموس رواق العظمه : ناموس حریم عظمت و کبریایى .
سیة العقائل : بانوى بانوان خردمند.
سر ابیها: راز پدرش على (ع)
سلالة الولایة : فشرده و خلاصه و چکیده ولایت .و لیدة الفصاحة : زاده شیوا سخنى .
شقیقة الحسن : دلسوز و غمخوار حضرت حسن (ع).
عقیلى خدر الرسالة : خردمند پرده نشینان رسالت .
رضیعة ثدى الولایة : کسى که از پستان ولایت شیر خورده .
بلیغة : سخنور رسا.
فصیحة : سخنور گویا.
صدیقة الصغرى : راستگوى کوچک (در مقابل صدیقه کبرى ).
الموثقة : بانوى مورد اطمینان .
عقیلة الطالبین : بانوى خردمند از خاندان حضرت ابوطالب (و در بین طالبیان ).
الفاضلة : بانوى با فضیلت .
الکاملة : بانوى تام و کامل .
عابدة آل على : پارساى خاندان على
عقلیة الوحى : بانوى خردمند وحى
شمسة قلادة الجلالة : خورشید منظومه بزرگوارى و شکوه .
نجمة سماء النبالة : ستاره آسمان شرف و کرامت .
المعصومة الصغرى : پاک و مطهره کوچک .
قرینة النوائب : همدم و همراه ناگوارى ها.
محبوبة المصطفى : مورد محبت و محبوب حضرت رسول (ص).
قرة عین المرتضى : نور چشم حضرت على (ع).
صابرة محتسبة : پایدارى کننده به حساب خداوند براى خداوند.
عقیلة النبوة : بانوى خردمند پیامبرى .
ربة خدر القدس : پرونده پرده نشینان پاکى و تقدیس .
قبلة البرایا: کعبه آفریدگان .
رضیعة الوحى : کسى که از پستان وحى شیر مکیده است .
باب حطة الخطایا: دروازه آمرزش گناهان .
حفرة على و فاطمه : مرکز جمع آورى دوستى و محبت على (ع) و فاطمه (س).
ربیعة الفضل : پیش زاده فضیلت و برترى .
بطلة کربلاء: قهرمان کربلا.
عظیمة بلواها: بانویى که امتحانش بس بزرگ بود.
عقلیة القریش : بانوى خردمند از قریش .
الباکیة : بانوى گریان .
سلیلة الزهراء: چکیده و خلاصه حضرت زهرا (س).
امنیة الله : امانت دار الهى .
آیة من آیات الله : نشانى از نشانه هاى خداوند.
مظلومة و حیدة : ستمدیده بى کس .
صاحب کتاب اساور من ذهب درباره حافظه و ذکاوت آن بانوى بزرگوار چنین مىنویسد:
در اهمیت هوش و ذکاوت آن بانوى بزرگوار همین بس که خطبه طولانى و بلندى را که حضرت صدیقه کبرى فاطمه زهرا صلوات اللّه و سلامه علیها در دفاع از حق امیرالمؤمنین علیهالسّلام و غصب فدک در حضور اصحاب پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ایراد فرمودند، حضرت زینب علیها السلام روایت فرموده است.
و ابن عباس با آن جلالت قدر و علو مرتبه در حدیث و علم، از آن حضرت روایت نموده و از آن حضرت به عقیله تعبیر مىکند. چنانچه ابوالفرج اصفهانى در مقاتل مىنویسد: ابن عباس خطبه حضرت فاطمه سلام اللّه علیها را از حضرت زینب سلام اللّه علیها روایت کرده و مىگوید: حدثتنى عقیلتنا زینب بنت على علیهالسّلام..»
دقت کنیم که حضرت زینب علیها السلام با اینکه دخترى خردسال (یعنى هفت ساله و یا کمتر) بود، این خطبه عجیب و غرّاء که محتوى معارف اسلامى و فسلفه احکام و مطالب زیادى است را با یک مرتبه شنیدن حفظ کرده، و خود یکى از راویان این خطبه بلیغه و غراء مىباشد.اساور من ذهب: .
کلمات دربار و فرمایشات گهربار آن حضرت در خطبههایى که از آن حضرت روایت شده خود قوىترین دلیل بر کمال فصاحت و بلاغت آن بانوى بزرگوار مىباشد. همان بانویى که امام سجاد علیهالسّلام در حق ایشان فرمودند: «اَنْتِ بِحَمدِ اللّهِ عالِمَةٌ غَیرَ مُعَلَّمَة وَ فَهِمَةٌ غَیرَ مُفَهَّمَة» یعنى:
«اى عمّه! شما الحمد للّه بانوى دانشمندى هستید که تعلیم ندیده، و بانوى فهمیدهاى هستى که بشرى تو را تفهیم ننموده است».
در اینجا مرورى کوتاه به قسمتى از خطبه آن حضرت در مجلس یزید که یکى از بزرگترین حرکتهاى آن حضرت، در واقعه کربلا بود که دستگاه حکومت بنى امیه را به شدّت لرزاند مىکنیم:
«به خدا قسم اى یزید، هر چه کردى بازگشت آن به سوى خودت خواهد بود، چرا که تو جز پوست خود نشکافتى و جز گوشت خود ندریدى.
اى یزید! در آن روزى که خداوند بدنهاى پاک شهیدانمان را حاضر مىکند تا حقوق خود را از ستمگر بستاند، تو بر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم وارد خواهى شد، امّا مىدانى در چه حالى؟ در حالیکه خون عزیزان او را ریخته و حرمت ذرّیه او را از بین بردهاى. آرى اى یزید! از این پیروزى ظاهرى که به دست آوردهاى، غرق شادى مشو، و آن عزیزان را که در کربلا به خاک و خون کشیدهاى، مغلوب و مرده مپندار. که خداوند مىفرماید: (کسانى را که در راه خدا شهید شدهاند مرده مپندارید. بلکه آنان زندهاند و در نزد خداى خود روزى مىخورند).آل عمران: 169
و اى یزید! براى تو همین بس که حاکم در آن روز خداوند، و دشمن تو پیامبر خدا، و یاور و پشتیبان اهل بیت جبرئیل باشد. و به زودى کسى که این مقام را براى تو زینت داده و تورا بر گردن مسلمین سوار کرده است (یعنى معاویه)، خواهد دانست که چه جانشین بدى براى خود تعیین کرده و در روز جزا درخواهید یافت که بدترین مکان از آنِ کیست؟ و بدبختى و ضعف و زبونى شامل چه افرادى خواهد شد.
به غیر از انوار مقدسه چهارده معصوم علیهمالسّلام، در میان خاندان رسالت و اهل بیت گرامى پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم، افرادى هستند که در نزد خداوند متعال داراى رتبه و منزلت رفیع و والایى مىباشند و توسل به ایشان، موجب گشایش مشکلات و معضلات امور دیگران است. مانند حضرت اباالفضل علیه السلام که حتى در موارد زیادى مسیحیان به آن حضرت متوسل شده و به برکت توسل به آن حضرت مشکلاتشان حل گردیده و به حوائج و خواستههاى خویش نائل گردیدهاند.
حضرت زینب سلام اللّه علیها نیز بانویى بزرگوار از این دودمان پاک است که توسل به آن حضرت براى حل مشکلات بزرگ بسیار تجربه شده است و کرامات بسیارى از آن بانوى گرامى نقل شده است.
به عنوان مثال شبلنجى یکى از علماى اهل تسنّن در نورالابصار مىنویسد:
«شیخ عبدالرحمن اجهورى مقرى در کتابش مشارق الانوار مىگوید: در سال هزار و صد و هفتاد دجار مشکلى بسیار سختى شدم و به روضه (قبر مطهر و نوراین) حضرت زینب علیها السلام متوسل شدم و قصیدهاى در مدح آن حضرت سرودم که مطلع آن چنین بود:
آلِ طاها لَکُمْ عَلَینَا الْوِلاءُ لا سِواکُمْ بِما لَکُمْ آلآء
و خدا به برکت آن بانوى گرامى مشکل مرا حل کرد.
امام سجاد (ع) خطاب به عقیله بنى هاشم ، زینب کبرى (س) مى فرمایند:
(( یا عمة انت بحمد الله عالمة غیر معلمة ، و فهمة غیر مفهمة )) .
عمه جان ! تو عالمه اى هستى بدون اینکه معلم داشته باشى ، و فهمیده اى هستى بى آن که کسى مطالب را به تو فهمانده باشد.
از سخنان فاضل دربندى (متوفى به سال 1286 هجرى ) و جز او از عالمان دیگر - رحمهم الله - ظاهر و هویدا است که آن خاتون دو سرا حضرت زینب کبرى (س) علم منایا و بلایا (مرگ ها و پیشامدهاى سخت ) را مى دانسته ، و فرمایش امام سجاد (ع) به او:
(( یا عمة انت بحمد الله عالمة غیر معلمة ، و فهمة غیر مفهمة )) ؛ اى خواهر پدرم ! خداى را شکر و سپاس ، تو دانایى هستى که کسى به تو نیاموخته ، و فهمیده و درک کننده اى هستى که کسى به تو نفهمانده است .
دلیل و راهنما است به این که زینب دختر امیرالمؤ منین (س) محدثه بوده ، یعنى همه چیز (از جانب خداى تبارک و تعالى ) به او الهام مى شده و در دلش آشکار مى گشته است . همچنین علم و دانش او از علوم لدنیة (علومى که از استاد فرا نگرفته ، بلکه از جانب خداى عزوجل ) بوده است .
در برخى روایات است که او را مجلس علمى بود و زنان به قصد آموختن احکام دین نزد او مى رفتند. این صفات برجسته که براى هیچ یک از زنان معاصر او فراهم نشده است ، زینب را از دیگران ممتاز ساخت ؛ چنان که او را (( عقیله بنى هاشم )) مى گفتند و از وى حدیث فرا مى گرفتند.
ابن عباس از او حدیث کند و گوید: (( عقیله ما، زینب دختر على (ع) حدیث کرد... و این لقب بر او ماند؛ چنان که به عقیله معروف گشت و فرزندان وى را بنى عقیله گفتند. ))
وقتى که زینب به سن ازدواج رسید، على براى او کسى را که در شرافتخانوادگىشایستگى همسرى او را داشت برگزید، خواستگاران فراوانى از جوانان محترم وثروتمند بنىهاشم و قریش براى زینب مىآمدند، ولى براى نوگل خاندان پیغمبر وبانوى خردمند بنىهاشم، عبداللهبن جعفر از همه شایسته تر بود.
پدر عبدالله، جعفربن ابىطالب است که ذوالجناحین (داراى دو بال) وابوالمساکین (پدر بینوایان) لقب یافت. جعفر، برادر تنى على و محبوب پیغمبر بود،ابوهریره در باره جعفر مىگوید:
پس از رسول خدا(ص)، بهتر از جعفربن ابىطالب کسى نبود.
جعفر هنگام ستمگرى و سختگیرى قریش، براى حفظ دینش به حبشههجرت کرد، و وقتى که از حبشه با عدهاى از مسلمانان به مدینه بازگشت، رسیدن اوبه مدینه با فتح خیبر مصادف شد، رسول خدا، جعفر را در بغل گرفت و بوسید وچنین گفت:
«نمىدانم از آمدن جعفر دلشادترم و یا از فتح خیبر».
و نیز از رسول خدا شنیده شد که مىفرمود:
«مردم از ریشههاى گوناگون هستند، و من و جعفر از یک ریشه هستیم».
جعفر با سپاهى که در سال هشتم هجرت به سوى روم مىرفت، عازم جهاد بارومیان شد.
رسول خدا چنین قرار داده بود که فرماندهى سپاه با زیدبن حارثه (1) باشد و اگر اوکشته شود فرماندهى با جعفربن ابىطالب خواهد بود. (2) .
سپاهیان اسلام رفتند، تا بهحدود بلقاء رسیدند، در آن جا با سپاهیان هرقل روبهروشدند.
مسلمانان در دهکده موته جاى گرفتند و جنگ خونینى در گرفت و زیددر حالى که پرچم رسول خدا را در دست داشت و جنگ مىکرد، رومیان او را بانیزههاى خودشان قطعه قطعه کردند.
جعفر، پرچم را به دست گرفت و به نبرد پرداخت. تااین که دست راستش از تنجدا شد. جعفر علم را بهدست چپ گرفت و به نبرد ادامه داد، دست چپش هم جداشد. علم را در بغل گرفت و آن قدر پاىدارى کرد تا کشته شد. جعفر نخستین فرزندابوطالب است که در راه اسلام کشته شده.
مادر عبداللهبن جعفر، اسماء دخت عمیس است، وى خواهر میمونه امالمؤمنینو سلمى همسر حمزةبن عبدالمطلب و لبابه همسر عباس ابن عبدالمطلب است. (3) .
جعفر با اسماء ازدواج کرد و او مادر همه فرزندان جعفر است. اسماء پس ازشهادت جعفر بههمسرى ابوبکر درآمد و براى او محمدبن ابى بکررا آورد و پس ازمرگ ابوبکر، علىبن ابىطالب او را گرفت، اسماء براى على، یحیى و محمد اصغر راآورد.
واقدى در تاریخش مىگوید که عون و یحیى را بیاورد.
شوهر زینب، عبداللهبن جعفر، در حبشه متولد شد، عبدالله، نخستین نوزاد است از مسلمانان مهاجر به حبشه که در آن دیار به دنیا آمده است.
ابن حجر در اصابه (4) نقل مىکند که رسول خدا فرمود:
«خوى و خلقت عبدالله بهمن مىماند» سپس دست راست عبدالله راگرفته وچنین فرمود:
«بارالها! خاندان جعفر را برقرار بدار و کسب و کار را براى عبدالله مبارک گردان».
این جمله را سه بار مکرر مىکند. و سپس مىفرماید: « من در دنیا و آخرت سرورآن ها هستم».
عبدالله مردى بود بزرگ، جوان مرد، دلیر، پاکدامن، و مرکز جود و سخا نامیدهشد; احسان فروشى نمىکرد و نیکى را نمىفروخت و هیچ مستمندى را از درخانهاش ناامید بر نمىگردانید. محمدبنسیرین مىگوید:
بازرگانى شکرى به مدینه آورد و به فروش نرفت. این خبر به عبدالله بن جعفررسید. به پیشکارش فرمان داد که آن شکر را بخرد و به مردم ببخشد.
یزیدبن معاویه مال گزافى به طور هدیه براى او فرستاد. موقعى که مال به دست عبدالله رسید، آن را میان اهل مدینه قسمت کرد و از آن به منزل خود هیچ نبرد.
این شعر عبداللهبن قیس رقیات است که مىگوید:
من مانند فرزند نامدار و سفید بخت جعفر هستم. او چون مىدانست که مال باقىنخواهد ماند، به مستمندان و بىچارگان ببخشید و نام خود را جاویدان کرد.
و این سخن عبداللهبن ضرار است که در ستایش عبداللهمى گوید:
اى فرزند جعفر، تو بهترین جوان مردان هستى و براى هر کس که در خانهات رابزند و فرود آید بهترین میزبانى.
میهمانانى بسیار در نیمه شب به خانه تو آمدند، هر غذایى که خواستند آماده بود وچه سخنان شیرینى از تو شنیدند و چه گشاده رویىهایى از تو بدیدند.
ابن قتیبه در عیونالاخبار نقل مىکند (5) که هنگامىکه معاویه از مکه باز مىگشت،به مدینه آمد و هدایا ومال بسیارى براى حسن و حسین و عبداللهبنجعفر و محترماندیگر قریش فرستاد.
به فرستادگان سفارش کرد که پس از رسانیدن مال، قدرى درنگ کنند و ببینندهرکدام با هدایاى خود چه مىکنند. وقتى که فرستادگان رفتند که هدایا را برسانند،معاویه به اطرافیان خود روى کرده، چنین گفت:
اگر بخواهید، بهشما مىگویم که هر کس با هدیهاش چه خواهد کرد.
اما حسن، مقدارى از عطریات هدیهاش را به زنان خود داده و بقیه را به هر کسکه نزد او بود، مىبخشد.
اما حسین، از کسانى که پدرانشان در صفین کشته شده و یتیم شدهاند، شروعمىکند، اگر چیزى بماند، شترهایى قربانى کرده و تقسیم مىکند و شیر تهیه کردهبه مردم مىدهد.
اما عبداللهبن جعفر، به غلام خود مىگوید: بدیح، قرضهاى مرا ادا کن و اگرچیزى ماند وعدههایى که به مردم دادهام انجام بده.
و اما فلان...تا آخر.
فرستادگان که بازگشتند و هر چه دیده بودند گزارش دادند، همانطور بود کهمعاویه گفته بود.
عبدالله در بخششهاى خود اسراف مىکرد، و از آن که مالش از میان برود و یابهدشمنانش برسد ابایى نداشت.
اگر در کفش بهجز جانش نباشد، همان را خواهد بخشید، حاجتمند باید از خداىبپرهیزد که آن را تقاضا نکند.
زناشویى مبارک بارور شد; زینب دختر زهرا براى عبدالله بن جعفر چهار پسرآورد: على، محمد، عون اکبر، عباس، هم چنان که دو دختر آورد که یکى از آن دوامکلثوم است که معاویه با زیرکى سیاسى خود مىخواست او را به همسرى یزیددر آورد، تا از پشتیبانى بنىهاشم استفاده کند. عبدالله، اختیار دختر را بهدستخالوىاو امام حسین داد، آن حضرت هم دختر را به پسر عمویش قاسمبن محمدبنجعفربنابىطالب تزویج کرد.
ازدواج زینب میان او و پدر و برادرانش جدایى نینداخت، محبت امام علىبه دختر و برادر زادهاش به اندازهاى بود که آن دو را همچنان نزد خود نگاه داشت تاوقتى که على زمامدار مسلمانان شد و کوفه را پایتخت قرار داد، آن دو با آن حضرتبه کوفه آمدند و در مرکز خلافت زیر سایه امیرالمؤمنین مىزیستند.
در جنگهاى آن حضرت، عبدالله در کنار عموى خود ایستاده و نبرد مىکردویکى از سرداران آن حضرت در صفین بود.
مردم که مىدانستند عبدالله نزد دودمان پیغمبر ارزش واحترامى دارد، اوراوسیلهاى پیش امیرالمؤمنین و دو فرزندش حسن و حسین قرار مىدادند; چون کهخواهش او رد نمىشد و امیدش ناامید نمىگردید.
در اصابه از محمدبن سیرین نقل مىکند که یکى از دهقانان اراضى سواد (6) ازعبدالله خواست که در باره حاجتى باعلى سخن گوید، على حاجت آن مرد را برآورد.آن مرد چهل هزار براى عبدالله فرستاد، عبدالله آن را نپذیرفت و چنینگفت: مانیکوکارى را نمىفروشیم. (7) .
ابوالفرج اصفهانى در مقاتل الطالبیین (8) نقل مىکند:
وقتى که حسنبن علىاز دنیا رفت، اهل بیت پیغمبر بنابر وصیتى که امام حسننموده بود خواستند که آن حضرت را در کنار رسول خدا بهخاک سپارند،بنىامیه اسلحه پوشیده و مانع شدند و مروان حکم چنین مىگفت:
چه جنگهایى که از صلح بهتر است؟ آیا عثمان را در دورترین نقاط بقیع دفنکنند، ولى حسن در خانه رسول خدا (ص) دفن شود؟ تا من بتوانم شمشیر بردارم،هرگز این کار نخواهد شد.
حسین نپذیرفت و گفت: چارهاى نیست جز آن که برادرش در کنار جدشبه خاک سپرده شود. نزدیک بود فتنهاى روى دهد، اگر عبدالله جعفر پا در میاننمىگذاشت.
او به پسر عمویش حسین عرض کرد:
تو را به حق من که کلمهاى برزبان نیاورى.
عبدالله، عمو زاده خود حسن را به سوى بقیع برد و در همان جایى که مادرشزهرا بهخاک سپرده شده بود (9) دفن گردید (10) و مروان حکم بازگشت.
زینب در آغاز جوانى چگونه بوده است؟
مراجع تاریخى از وصف رخساره زینب در این اوقات خوددارى مىکنند; زیراکه او در خانه و روبسته زندگى مىکرده و ما نمىتوانیم مگر از پشت پرده وى رابنگریم.
ولى پس از گذشتن دهها سال از این تاریخ، زینب از خانه بیرون مىآید و مصیبتجانگداز کربلا او را به ما نشان مىدهد و کسىکه او را به چشم دیده براى ما وصفشمىکند و چنین مىگوید - چنان که طبرى نقل کرده است: گویا مىبینم زنى را که مانندخورشید مىدرخشید و با شتاب از خیمهگاه بیرون مىآمد. (11) .
پرسیدم: او کیست؟ گفتند: زینب دختر علىاست.
هنگامى که زینب پس از شهادت امام حسین به مصر مىرود، عبدالله بن ایوبانصارى در وصفش مىگوید:
...به خدا که من صورتى مانند آن ندیدم، گویا پارهاى از ماه بود.
در صورتى که این بانوى بزرگ در آن وقت در پنجاه و پنجمین سال زندگى خودبود، غریب بود، خسته و کوفته بود، مصیبتزده و داغ دیده بود، پس جمال زینب درآغاز جوانى پیش از آن که سالمند بشود، و مصایب جانگداز خوردش کند و جامداغ دیدگى را تا پایان بدو بنوشاند، چگونه بوده؟!
اما شخصیت زینب، بهتر است که - در این جا نیز - منتظر شویم تا این که حوادثاز دلیرى و پاىدارى او پرده بردارد، و او را در بهترین نمونه از دلاورى و زیربار ظلمنرفتن و بزرگ منشى به ما بنمایاند.
به همین زودى تعجب مورخان از ایستادگى زینب واستقامت او در برابر یزیدبنمعاویه آشکار مىشود.
ابن حجر در اصابه براى ما مطلبى نقل مىکند که از قدرت زینب در سخن ونیرومندىاش در استدلال خبر مىدهد. (12) .
و در آینده نزدیکى مردم آن عصر در کربلا و در مجلس استاندار کوفه و مجلسیزیدبن معاویه سخنانى از زینب مىشنوند که فصاحت و بلاغتش همه را متعجبمىکند، به همان اندازهاى که امروز ما را به تعجب مىاندازد و همگى به فوقالعادگىاو و سخنورى او و سحر بیانش گواهى مىدهند.
جاحظ در کتاب البیان والتبیین از خزیمه اسدى نقل مىکند:
پس از شهادت امام حسین وارد کوفه شدم و سخنان پر مغز و شیواى زینب راشنیدم، من ناطقتر و گویندهتر از او زنى را ندیدم. گویا از زبان امیرالمؤمنین علىبنابىطالب سخن مىگفت.
این شمایل زینب استبه طورى که او را در کربلا دیدهایم، و چنان که در زمانجوانىاش نمونهاى از فضایل براى ما نمایان شده، زیرا مىشنویم که او در مهربانى ورقت قلب به مادرش و در دانش و پرهیزگارى به پدر مانند بوده.
و چنان که بعضى از روایات مىگوید: زینب داراى مجلس علمى ارجمندى بودهکه زنانى که مىخواستند احکام دین را بیاموزند، در آن مجلس حاضر مىشده و کسبدانش مىکردهاند.
صفات برجستهاى در زینب جمع بوده که هیچ یک از زنان عصر او دارا نبودهاند،لذاست که «بانوى خردمند بنىهاشم» گردید. ابنعباس که از او روایت مىکند،مىگوید: «بانوى خردمند ما زینب دختر على چنین گفت».
زینب، بدین لقب به طورى معروف شده بود که وقتى «بانوى خردمند» مىگفتند،زینب فهیمده مىشد. فرزندان او به چنین لقبى افتخار مىکردند و به «زادگان بانوىخردمند» شناخته شده بودند.
حضرت زینب سلام الله علیها در شب یک شنبه 15 رجب سال 63 هجرى قمرى در ضمن سفرى که به همراه همسر گرامیشان عبداللّه بن جعفر به شام رفته بودند، شهادت رسیده و بدن مطهر آن بانوى بزرگوار در همانجا دفن گردید.
و مزار ملکوتى آن حضرت اینک زیارتگاه عاشقان وارادتمندان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السّلام مىباشد.
همکارانی که تمایل دارند درجشنواره تدریس دروس دفاعی شرکت نمایند.سریعا تماس بگیرند.موضوعات تدریس:درس1.امنیت ملی.(صحفه 5) درس 2:اقتدارفرهنگی(صحفه 17) درس 3(صحفه 23) درس 7-رایج ترین ابزار جنگ نرم(صحفه 64)