سیزدهم ماه رجب ؛ سالروز ولادت با سعادت اسدالله الغالب امیرالمومنین مولا علی ابن ابیطالب (علیه السلام) بر عموم شیعیان و محبان آن حضرت مبارک باد.

ایوان نجف عجب صفائی دارد             حیدر بنگر چه بارگاهی دارد

توحید که لا اله الا الله است                        اسلام ، محمد رسول الله است

از این دو سخن کسی به جایی نرسد         گر بی خبر از علی ولی الله است

حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) : من شهر علم هستم و علی (علیه السلام) در اوست. دروغ گوید هرکه فکر میکند از غیر در به شهر وارد شده و نیز دروغ میگوید هرکه گمان دارد مرا دوست دارد و علی (علیه السلام) را دشمن دارد ( و با او دشمنی میکند) اصول کافی جلد 3 صفحه 336

احادیث درباره فضایل اسدالله الغالب امیرالمومنین مولا علی (علیه السلام)

دانلود مجموعه سخنرانی های حضرت آیت الله سید محمد ضیاء آبادی در مورد فضایل مولی الموحدین حضرت امام امیرالمومنین علی ابن ابیطالب علیه السلام

امام علی (علیه السلام) : دروغ گفته کسی که ادعای باور آخرت را دارد و به دنیای فانی دل بسته است.  غررالحکم صفحه 582 حدیث 7292

امام علی (علیه السلام) : روزگار صفحه های عمر شما است ، پس بهترین کردار خود را در آن ثبت کنید.  غررالحکم صفحه 120 حدیث 2058

مجموعه احادیث حضرت امیرالمومنین علی (علیه السلام)

فداکاری و جوانمردی

در جنگ اُحُد بر اثر جلوه‌ گری مال دنیا در چشم برخی از مسلمانان،آنها سنگر را بر خلاف دستور رسول خدا خالی گذاشتند و دشمن از همان زاویه حمله کرد و شکست سختی بر ارتش اسلام وارد آمد و بسیاری پا به فرار گذاشتند و جز افراد معدودی کنار پیامبراکرم( صلی الله علیه و آله و سلم ) باقی نماندند و از این رو لطمات سنگینی بر امیرمؤمنان علی(علیه السلام) وارد شد. ایشان در احاطه‌ی دشمن قرار گرفت و برای کشتنش هجوم آوردند. در آن تنگنای بس خطرناک، تنها کسی که پروانه‌ وار بر گرد شمع وجود رسول اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم ) می ‌چرخید و از همه طرف،ضربات نیزه و شمشیر دشمن را به جان خود می‌خرید،علی(علیه السلام) بود که بنا به نقلی 90 زخمِ کاری بر بدن مبارکش وارد آمد.پس از جنگ می‌ خواستند بخیه کنند که از بس زخم‌‌ها به هم نزدیک بود، دشواری در کار بخیه پیش می‌آمد. در آن صحنه‌ی اعجاب انگیزِ فداکاری علی(علیه السلام) بود که ندای تحسینِ آسمانی از جانب خدا رسید:

(لا فَتَیاِلاّ عَلِیّ لا سَیْفَ اِلاّ ذوالْفَقار)

{جوانمردی جز علی کو و شمشیری جز ذوالفقار علی کجاست}؟

در جنگ خیبر که جنگ عظیمی بود،دیگران رفتند و شکست خورده برگشتند و ترس و وحشتی عجیب ارتش اسلام را فرا گرفت،تا یک شب رسول خدا فرمود:

(لَاُعْطِیَنَّ الرّایَةَ غَداً رَجُلاً یُحِبُّ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ یُحِبُّهُ اللهُ وَ رَسُولُهُ کَرّارٌ غَیْرَ فَرّار لا یَرْجِعُ حَتّی یَفْتَحَ اللهُ عَلَی یَدَیْهِ).بحارالانوار،جلد21،صفحه‌ی3.

(فردا من پرچم را به دست مردی می ‌دهم که هم او خدا و رسولش را دوست دارد هم خدا و رسولش او را دوست دارند؛حمله ‌وری که تا دشمن را از پا در نیاورد، روی از دشمن بر نمی‌ تابد تا اینکه خداوند پیروزی را بر دستان مبارک او جاری سازد).

اصحاب این سخن را که شنیدند، به یکدیگر نگاه کردند که آیا کیست آن مرد؟ تا صبح شد و رسول اکرم‌( صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: علی کجاست؟ گفتند: یا رسول الله، علی به چشم‌ درد سختی مبتلا شده و قادر به حرکت نیست و پیش پایش را نمی ‌بیند. فرمود: او را بیاورید.دستش را گرفتند و با همان حال که چشمش بسته بود، به حضور رسول اکرم‌( صلی الله علیه و آله و سلم ) مشرّف شد.رسول خدا( صلی الله علیه و آله و سلم ) اندکی از آب دهان خود به چشم‌ های علی(علیه السلام) کشید.چشم‌ها باز و روشن شد. پیامبراکرم( صلی الله علیه و آله و سلم ) پرچم را به دستش داد. علی(علیه السلام) رفت و فاتح برگشت.

برتر از عبادت جنّ و انس

جنگ احزاب (غزوه‌ی خندق) سخت‌ ترین جنگ‌ ها بود؛ زیرا همه‌ی قبایل با هم متّحد شدند و یکجا به مدینه و مرکز اسلام حمله آوردند.در آن جنگ، عمروبن عَبدوَدّ، رزمنده‌ی نامدار، که با هزار رزمنده برابر بود،به مقابله با امیرالمؤمنین(علیه السلام) آمد.آنجا بود که رسول خدا( صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود:

(بَرَزَ الایمانُ کُلُّهُ اِلَی الشِّرْکِ کُلِّهِ).همان،جلد20،صفحه‌ی215. {تمام ایمان با تمام کفر روبه‌ رو شد}

در همان جنگ بود که رسول خدا( صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود:

(لَضَرْبَةُ عَلِیٍّ یَوْمَ الْخَنْدَقِ اَفْضَلُ مِنْ عِبادَة الثَّقَلَیْنِ).بحارالانوار،جلد41،صفحه‌ی91،به این عبارت آمده است:«لَمبارَزَڑ عَلِیِّ بنِ ابیطالب لِعَمْرِوبْنِ عَبْدِوَد اَفْضَلُ مِنْ عَمَلِ اُمَّتی اِلَی یَومِ القِیامَة)

(یک ضربت شمشیر علی در روز خندق افضل از عبادت همه‌ی جنّ و انس است).

از این بیان رسول اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم ) معلوم می ‌شود که اگر آن روز عمروبن عَبدوَدّ به شمشیر علی کشته نمی‌ شد، اساس اسلام منهدم گشته و اثری از اسلام و قرآن و شخصیّت پیامبر باقی نمانده بود و لذا تا روز قیامت، هر چه عبادت از جنّ و انس صادر شود، همه از برکات یک ضربه‌ی شمشیر علی(علیه السلام) در روز خندق است.

حال برخی از نویسندگان بی‌اطّلاع یا مغرض، فتوحات اسلامی صدر اسلام را به کسانی نسبت می‌ دهند که فی‌الواقع آنان در این پیروزی‌ها نقش چندانی نداشته ‌اند و اگر به فرض آن فتوحات رابتوان نام اسلامی و الهی روی آن گذاشت، محصول ایمان و شجاعت سربازانی بوده است که دست پرورده‌های رسول خدا( صلی الله علیه و آله و سلم ) بوده‌اند و آنان بودند که این پیروزی و افتخارات را کسب کردند و نه کسان دیگر وآن کس که توانست در جزیزة العرب شاخ‌های شجاعان عرب را بشکند و پیل ‌تنان آنها را به زانو در آورد و بینی مستکبران گردنکش را به خاک بمالد و قدرت آسمانی اسلام را مستقرّ گرداند،اسدالله الغالب، امام علیّ‌بن ابیطالب(علیه السلام) ،بود.

آری،پس از این که سفره با فداکاری‌های علی(علیه السلام) گسترده شد، دیگران آمدند و بر سر سفره‌ی آماده نشستند و ناجوانمردانه با صاحب سفره هم به جنگ و ستیز برخاستند و آن چنان فضا را تیره و تار کردند که مولای مظلوم ما فرمود:دیگر صلاح اسلام و مسلمین در این نیست که من قیام کنم و شمشیر بکشم و مسند را بگیرم؛چون در این صورت، جنگ داخلی پیش می‌آید و اساس دین به هم می ‌ریزد.

(فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَیْنِ قَذیً وَ فِی الْحَلْقِ شَجیً).نهج‌البلاغه‌ی فیض،خطبه‌ی3.

(صبر کردم مانند کسی که خار در چشم و استخوان در گلویش گیر کرده باشد).

کتمان فضیلت علی(علیه السلام)

برخی رسمشان این است هر جا فضیلتی برای امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) ببینند اگر توانستند آن را منکر می‌ شوند و اگر نتوانستند توجیهش می کنند مانند مطلب «سدّالابواب الّا باب علی» که خدا دستور داد تمام درهایی را که از خانه‌ های اصحاب به مسجد پیامبر باز می ‌شد ببندند، مگر درِ خانه‌ی علی که آن همچنان باز بماند. معلوم است که فضیلتی بسیار بزرگ است که تنها دری که به خانه‌ی خدا باز می‌ شود، درِ خانه‌ی علی باشد تا احکام خدا از آن در به بندگانش برسد و بندگان نیز از آن در رو به خدا بروند و از برکات خدا برخوردار گردند.امّا اینجا هم می ‌گویند این یک امر عادی است و برای جلوگیری از بی‌نظمی واردین به مسجد، دستور دادند درها بسته شود و فقط یک در باز بماند.

نابودگر مارقین

در غزوه‌ی حُنَیْن، پس از این که مسلمانان فاتح شدند، رسول اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم ) غنایم جنگی را در بین مجاهدین تقسیم می ‌کردند.در این حین،مردی بلند بالا، در حالی که اثر سجده در پیشانی‌اش پیدا بود، وارد شد و سلام کرد و جَسورانه گفت:

(اِعْدِلْ یا رَسُولَ الله).

(ای رسول خدا،[در تقسیم مال] عدالت را رعایت کن).

رسول اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود:

(وَیْحَکَ اِذْ لَمْ یَکُنِ الْعَدْلُ عِنْدی فَعِنْدَ مَنْ یَکُون).

(وای بر تو! اگر من عادل نباشم، پس چه کسی عادل خواهد بود)؟

یعنی، من که خود از جانب خدا بنیان‌ گذار قانون عدلم،اگر عدالت را رعایت نکنم، پس از چه کسی توقّع عدالت می‌ توان داشت؟ اصحاب که از این گستاخی برآشفته بودند،در مقام تنبیه او برآمدند.ولی رسول اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: رهایش کنید.او در آینده پیروانی پیدا خواهد کرد که از دین بیرون می ‌روند و به دست محبوب ‌ترین خلق خدا کشته می ‌شوند.این یک خبر غیبی بود که رسول خدا آن روز داد.سال‌ها گذشت تا جنگ نهروان پیش آمد و همین آدم در آن جنگ، در حالی که سردسته‌ی خوارج بود،به دست مولا کشته شد.او حرقوص بن زهیر بجلّی ملقّب به ذوالثَّدْیَه بود.

مارقین، یعنی همان خوارج نهروان، دوازده هزار نفر بودند که بعد از داستان حکمیّت رودرروی امام ایستادند و به محاربه با امام پرداختند.تاریخ خوارج به‌ راستی از عجایب تاریخ اسلام است؛ زیرا آنها جمعیّتی بودند نه کافر نه منافق، بلکه متعبّدانی پرهیزکار بودند که ارتکاب کبیره را نه تنها فسق بلکه کفر می ‌دانستند. قاری قرآن و شب زنده ‌دار و کاملاً مقیّد به ظواهر احکام اسلام بودند؛ البتّه، دیندارانی دین ‌نشناس و خشکه مقدّس‌ هایی عاری از معرفت و شناخت حقیقت دین بودند. به عذر این که چرا امیرالمؤمنین(علیه السلام) حکمیّت را قبول کرده است، گفتند: او کافر شده است و از اینرو، به ستیز با امام برخاستند و شمشیر به روی حضرت کشیدند.امام آنها را به طرق گوناگون نصیحت کرد تا این که هشت هزار نفر برگشتند و چهارهزار نفر باقی ماندند و کشته شدند. همان مرد جسور (حرقوص بن زهیر ذوالثّدیه) سر دسته‌ی خوارج هم در میان کشته‌ها بود.امام میان کشته‌ ها می ‌گشت تا جسد او را پیدا کند.همراهان امام از یافتن او مأیوس شدند و گفتند: معلوم می ‌شود که او کشته نشده است.امام(علیه السلام) فرمود:

(وَاللهِ ما کَذَبْتُ وَ ما کُذِبْتُ).

{به خدا قسم، نه من دروغ گفته‌ ام نه به من دروغ گفته شده است}.

پیامبر به من خبر داده است که او به دست ما کشته خواهد شد.او حتماً کشته شده و جسدش میان اجساد است.بالاخره گشتند و پیدایش کردند و سرش را بالای نیزه زدند و منادی ندا می ‌کرد:

(صَدَقَ اللهُ وَ صَدَقَ رَسُولُهُ). «راست گفت خدا و رسولش نیز راست گفت».

آنچه رسول خدا قبلاً خبر داده بود تحقّق یافت و آن مرد و پیروانش کشته شدند.

علم جوشان امام امیرالمؤمنین(علیه السلام)

کمیل بن زیاد نخعی، که از اصحاب سرّ امام امیرالمؤمنین(علیه السلام) به حساب می ‌آمد. (امام(علیه السلام) بعضی مطالب را که دیگران اهلیّت شنیدن آن را نداشتند، با کمیل و چند تن دیگر، با اختلاف درجاتشان،در میان می ‌گذاشت) از امام(علیه السلام) پرسید: «مَا الْحَقیقَةُ»؛ «حقیقت چیست»؟ امام(علیه السلام) فرمود:«ما لَکَ و الْحَقیقَة»؛ «تو را با حقیقت چه کار»؟ کمیل گفت: «اَوَلَسْتُ صاحِبَ سِرّکَ»؛ «آیا من صاحب سرّ شما نیستم»؟ امام فرمود:

(بَلَی،وَلکِنْ یَرْشَحُ عَلَیْکَ ما یَطْفَحُ مِنّی).نقل از روضات الجنّات،جلد6،صفحه‌ی403.

(آری هستی،ولکن ترشّحی از کف سر ریز از دیگ سینه‌ام به تو می ‌رسد).

وقتی دیگ غذا در حال جوشیدن است و در میان آن، نخود و لوبیا و عدس و دیگر موادّ غذایی موجود است، در آن حال، کفی روی دیگ می‌آید و اندکی از اطراف آن بیرون می ‌ریزد.آن کف ارزش غذایی ندارد.حال، امام(علیه السلام) به کمیل فرموده است:تو قادر به تحمّل علوم و معارف مکنون در وجود من نیستی.گاهی که دیگ سینه‌ام به جوش می‌آید و اندک کفی از آن سرریز می ‌کند، ترشّحی از آن کف به تو می ‌رسد و لبی از آن تر می ‌کنی.

زمان دیگری، در حالی که به سینه‌ی شریفش اشاره می‌ کرد، خطاب به کمیل فرمود:

(هاإِنَّ هَیهُنَا لَعِلْماً جَمّاً (وَ أشَارَ بِیَدِهِ إِلَیصَدْرِهِ) لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً).نهج‌البلاغه‌ی فیض،حکمت139.

(این سینه ‌ی من دریای موّاج علم است.ای کاش کسی را می ‌یافتم که توانایی تحمّل آن را می ‌داشت).

آری، علی(علیه السلام) را نه تنها دنیای دیروز نمی ‌شناخت،دنیای امروز هم او را نمی‌ شناسد و تا آخرین روز هم، آن چنان که باید،او را نخواهد شناخت.

آیا این اهلیّت در دنیای امروز هست که تاب تحمّل اسرار او را داشته باشد؟به نقل از مرحوم کلینی(ره)،امام صادق(علیه السلام) به ابوبصیر که از اصحاب حضرت بود، فرمود:

(یَا أبَا مُحَمَّدٍ إنَّ عِنْدَنَا وَ اللهِ سِرّاً مِنْ سِرِّ اللهِ وَ عِلْماً مِنْ عِلْمِ اللهِ وَ اللهِ مَا یَحْتَمِلُهُ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ وَ لا مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللهُ قَلْبَهُ لِلْإیمَانِ وَ اللهِ مَا کَلَّفَ اللهُ ذَلِکَ أحَداً غَیْرَنَا وَ لا اسْتَعْبَدَ بِذَلِکَ أحَداً غَیْرَنَا).کافی،جلد1،صفحه‌ی402.

( به خدا قسم، در نزد ما سرّی از اسرار خدا و علمی از علم خدا هست.به خدا قسم، آن سرّی که از خدا نزد ما هست، نه تنها شما تاب تحمّل آن را ندارید، بلکه هیچ ملک مقرّبی و هیچ پیامبر مرسلی و هیچ مؤمن ممتحنی که خدا قلب او را مورد آزمایش قرار داده و مقبول شده است،تاب تحمّل آن را ندارد.به خدا قسم، جز ما، خداوند اَحَدی را مکلّف به تحمّل آن نکرده است)

برگرفته از کتاب امام علی (علیه السلام) حقیقت ایمان فضیلت پنهان(از تالیفات آیت الله ضیاء آبادی)

 



رسول خدا فرمود : دوستى على (علیه السلام) عبادت است، خدا ایمان بنده‏ اى را نمی ‏پذیرد مگر بوسیله دوستى على (علیه السلام)  و دورى از دشمنان او.    ارشاد القلوب جلد 2 صفحه 2

شرح ولادت مولا علی (علیه السلام)

امام اول ، ابوالحسن ، امیرالمومنین ، علی بن ابیطالب صلوات الله و سلامه علیه - آن حضرت در روز جمعه سیزدهم رجب سی سال پس از عام الفیل در شهر مکه در بیت الله الحرام متولد شد ، مادر آن حضرت فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبد مناف است ، علی (علیه السلام) و برادرانش نخستین کسی بودند که از طرف پدر و مادر هاشمی به دنیا آمدند و در خانه خداوند پیش از او کسی متولد نشده بود و این خود فضیلتی است که خداوند به جهت بزرگواری و اعلاء رتبه و اظهار ارجمندی علی (علیه السلام) به وی اختصاص داد.

از علی بن الحسین (علیه السلام) روایت شده که فاطمه بنت اسد را در حال طواف درد زائیدن فرا گرفت ، او داخل کعبه شد و امیرالمومنین (علیه السلام) در آنجا به دنیا آمد - و شیخ صدوق از سعید بن جبیر روایت میکند که یزید بن قعنب گفت من با عباس بن عبدالمطلب و جمعی از طایفه عبد العزی مقابل خانه کعبه نشسته بودیم که فاطمه بنت اسد ، مادر امیرالمومنین(علیه السلام) که به آن حضرت حامله و از مدت حملش نه ماه گذشته و درد زائیدن او را فرا گرفته بود به سوی خانه کعبه آمد و گفت پروردگارا من ایمان دارم به تو و پیمبران و کتاب هایی که تو فرستاده و سخن جدم ابراهیم خلیل را تصدیق دارم و او خانه کعبه را بنا نهاد ، خداوندا به حق آن کسی که این خانه را بنا نمود و به حق مولودی که در رحم من است ، وضع حمل را بر من آسان کن ، یزید بن قعنب گفت : در آن موقع دیوار خانه کعبه از پشت شکافته شد و فاطمه داخل آن گردید و از دیدگان ما ناپدید شد و شکاف دیوار به هم آمد ، ما خواستیم قفل درب خانه کعبه را بگشاییم ولی گشوده نشد و دانستیم که این امری است از طرف خداوند و فاطمه در روز چهارم از خانه کعبه خارج شد ، در حالیکه امیرالمومنین (علیه السلام) در دست او بود ، گفت من بر زنان پیشینیان تفضل داده شدم ، زیرا آسیه بنت مزاحم ( زوجه فرعون) خدا را مخفیانه عبادت کرد ، در جائیکه عبادت خدا در آنجا ، جز در حال اضطرار پسندیده نیست و مریم دختر عمران ( مادر عیسی ) با دست خود درخت خرمای خشک را حرکت داد تا خرما از آن ریخت و او تناول کرد ولی من در بیت الله الحرام رفتم و از میوه ها و غذاهای بهشت خوردم و چون خواستم بیرون آیم ، هاتفی ندا داد ای فاطمه فرزندت را علی نام بگذار ، او علی است و خداوند علی اعلی میفرماید : من اسم او را ز اسم خود مشتق گردانیدم و او را به آداب خود تادیب نمودم و بر مشکلات علم خود واقف ساختم ، اوست که بتها را در خانه من خواهد شکست و بالای خانه من اذان خواهد گفت و مرا تقدیس و تمجید خواهد نمود ، خوشا به حال کسی که او را دوست می دارد و از او پیروی می کند و وای بر کسی که او را دشمن دارد و نافرمانی او کند.  انوار البهیه ( شیخ عباس قمی ره ) صفحه 49 الی 50